وقف أعرابي على قوم يسألهم، فقالوا: من أنت؟فقال: إنّ سوء الاكتساب يمنعني من الانتساب.
قال بعضهم: كان الناس يفعلون، و لا يقولون، ثم صاروا يقولون و لا يفعلون و اليوم لا يقولون و لا يفعلون.
من كلام الحكماء: من لم يستوحش من ذل السؤال، لم يأنف من لوم الرد.
قصة جارية الخليفة التي كانت تهوى غلاما، فألقت نفسها في دجلة، و أتبعها الغلام و اعتنقها، و غاصا في بحر الرحمة و الغفران.
حكاية نظمها الجامي
نوبهاران خليفه در بغداد # بزم عشرت بطرف دجله نهاد
داشت در پرده شاهدى نوخيز # در ترنم ز پسته شكر ريز
چون گرفتى چو زهره در بر چنگ # چنگ زهره فتادى از آهنگ
با غلام خليفه كز خوبى # بود مهر سپهر محبوبى
داشت چندان تعلق خاطر # كه نبودى بحال خود ناظر
هر دو مفتون يكديگر بودند # بلكه مجنون يكديگر بودند
بودشان صد نگاهبان بر سر # مانع وصلشان ز يكديگر
طاقت ماه پردگى شد طاق # ز اتش اشتياق و داغ فراق
از پس پرده خوشنوائى ساخت # چنگ را بر همان نوا بنواخت [1]
كرد قولى بعشقبازى ساز # پس بر آن قول بر كشيد آواز
كآخر اى چرخ بيوفائى چند # روحكاهى و عمرسائى چند
هرگز از مهر تو نگشتم گرم # شرم مىآيدم ز كار تو شرم
به كه يكدم بخويش پردازم # چارهء كار خويشتن سازم
بود در پرده دختر ديگر # همچو او پردهساز و رامشكر [2]
گفت هرسو كسان بغمازى # چاره خود چگونه مىسازى
[1] چنگر: چنگ نوازنده.
[2] رامشكر: مطرب و آوازه خوان.