نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 127
إله إلَّا الله ، أشهد أنّ محمّداً رسول الله » رسيد حضرت گريسته و روى به يزيد نموده و فرمود : اى يزيد اين فردى كه نامش در اذان آمد پدر من است يا تو ؟ ! يزيد گفت : بلكه پدر شما است ؛ از منبر بيا پايين . پس فرود آمده و در گوشه اى از مسجد جلوس فرمود ، در اينجا « مكحول » يكى از صحابهء رسول خدا صلَّى الله عليه و آله با او ديدار كرده و گفت : چگونه شب را بروز آوردى ؟ فرمود : ميان شما با حالى همچون حال بنى اسرائيل ميان آل فرعون ؛ كه پسرانشان را سر مىبريدند و زنانشان را به كنيزى مىبردند ، و در اين سختى ؛ بلا و امتحانى بزرگ بود كه خدا شما را بدان آزمود . پس هنگام بازگشت به منزل يزيد حضرت سجّاد عليه السّلام را فراخوانده و بدو گفت : اى علىّ [1] آيا با پسرم خالد كشتى مىگيرى ! حضرت فرمود : كشتى من با او تو را چه سود ، يك كارد به من و يك كارد به پسرت بده تا قوىتر ضعيفتر را بكشد !
[1] اين مطلب را برخى به عمرو بن الحسن عليه السّلام نسبت مىدهند كه در آن زمان يازده ساله بوده ، و ظاهراً در متن افتادگى يا سقطى از نسّاخ رخداده است . براى اطَّلاع بيشتر به كتاب بحار الأنوار ج 45 ص 143 مراجعه فرماييد .
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 127