نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 126
حضرت فرمود : بر قاتلين پدرم لعنت خدا باد ! اى يزيد فكر مىكنى من خدا را لعنت كردم ! ؟ يزيد گفت : اى علىّ ، بهتر است به منبر رفته و مردم را از فتنهء پدرت و فتحى كه خداوند روزى أمير المؤمنين ( يعنى يزيد ) نمود با خبر سازى . حضرت علىّ بن حسين عليهما السّلام فرمود : نمىدانم مقصود تو از اين مطلب چيست . پس به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر رسول خدا فرمود : اى مردم ، هر كه مرا شناخت شناخت ، و هر كه نشناخت من خودم را به او معرّفى مىكنم : منم فرزند مكَّه و منى ، فرزند مروه و صفا ، فرزند محمّد مصطفى ، فرزند كسى كه بر هيچ كس پوشيده نيست ، فرزند كسى كه به ملكوت اعلى شتافته و از سدرة المنتهى نيز گذشت ، و منزلت قرب او همچون دو قاب قوس كمان ، يا نزديكتر شد . با شنيدن اين كلام چنان جوش و خروشى از گريه و فغان در ميان أهل شام بپا خاست كه يزيد بر جان خود ترسيد ، پس دستور داد مؤذّن اذان گويد ، در شروع به اذان چون به فراز « الله أكبر ، الله أكبر » رسيد حضرت بر منبر نشست ، و چون به فراز « أشهد أن لا
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 126