نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 128
پس يزيد او را به سينهء خود چسبانده و گفت : با اين طبيعت از جانب اخزم آشنايى كامل دارم ، شير بچّه را همى ماند بدو . گواهى مىدهم كه تو بحقّ فرزند علىّ بن ابى طالب هستى . سپس حضرت سجّاد عليه السّلام بدو فرمود : اى يزيد ، به من رسيده كه قصد كشتن مرا دارى ، اگر راست است با اين گروه زنان فردى را بفرست كه ايشان را به سلامت به حرم رسول خدا صلَّى الله عليه و آله برساند ! ! . يزيد ملعون به آن حضرت گفت : جز تو كسى مأمور اين كار نخواهد شد ، خدا اين - مرجانه را لعن كند ، بخدا كه من او را امر به قتل پدرت نكردم ، و اگر من خود متولَّى جنگ با او بودم هرگز او را نمىكشتم ! سپس آن حضرت را با هداياى زيادى بهمراه خانواده و كاروان زنان رهسپار مدينه كرد [1] .
[1] رفتار يزيد پس از واقعهء عاشورا نشان دهندهء اين است كه او نه تنها دست از اعمال خلاف بر نداشته كه بر آن افزوده ، زيرا بعد از واقعهء كربلا ؛ فتنهء حرّه را در مدينه برپا نمود و خون بسيارى را ريخت ، و باقى صحابه را در آنجا كشت ، و به مسلم بن عقبة دستور داد از ايشان بعنوان بردگى و بندگى يزيد بيعت بگيرد ، و اگر اجل مهلتش مىداد براى حفظ حكومت جنايات ديگرى را نيز مرتكب مىشد ، * ( فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * . ( مترجم )
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 128