قياس منطقى عبارت است از «قول مؤلف از اقوال كه وقتى تدوين شود، ذاتا
و ضرورة نه به نحو عارضى، قول ديگرى از آن لازم آيد.» (ابن سينا، نجات) قياس منطقى
بر دو قسم است: اقترانى و استثنائى.
2- قياس اقترانى (Syllogisme
Categorique(
قياس حملىيى است كه «نتيجه يا نقيض نتيجه بالفعل در مقدمات ذكر نشده
باشد، بلكه بلقوه باشد. مثل:
هر جسمى مركب است.
هر مركبى حادث است.
پس هر جسمى حادث است.» (ابن سينا نجات) دو مقدمه قياس اقترانى، در يك
حد، مشترك و در دو حد ديگر مختلفاند. پس حدود قياس سهتاست. كار حد مشترك اين است
كه دو حد ديگر را به هم ربط دهد و از نتيجه قياس حذف شود. حدود سهگانه در قياسى
كه در بالا ذكر شد عبارت است از: جسم، مركب، حادث. مركب در هر دو مقدمه تكرار شده
است.
اما جسم و حادث تكرار نشده است.
حد تكرارى را حد وسط گويند و دو حد ديگر را طرفين گويند. طرفى كه
محمول نتيجه است، حد اكبر ناميده مىشود و طرفى كه موضوع آن است حد اصغر نام دارد.
مقدمهاى كه حد اكبر در آن است، كبرا و مقدمهاى كه حد اصغر در آن
است، صغرا ناميده مىشود.
مقصود از شكل، هيأت حاصله از نسبت حد وسط به طرفين است. (رجوع كنيد
به شكل) هر يك از اين اشكال داراى چند «ضرب» است كه ناشى از اختلاف كم و كيف قضايا
در هر شكل است. در منطقهاى اروپائى ضروب منتج را با علائم خاصى نشان مىدهند.
مثلا لفظBARBARA دال بر ضرب اول شكل اول، لفظCELARENT دال بر ضرب دوم شكل اول، و لفظDARII دالّ بر ضرب سوم و لفظFERIO دالّ بر ضرب چهارم است. در سنت غربيان، حرف (A(
دالّ بر موجبه كليه، حرف (E( دالّ بر سالبه كليه، حرف (I(
دال بر موجبه جزئيه و حرف (O( دال بر سالبه جزئيه است. حال با اين حساب، از
لفظى كه دال بر يكى از ضروب است، مىتوان انواع قضايائى را كه اين ضرب در بر دارد،
تميز داد. بنا بر اين، لفظFERIO دال بر ضرب چهارم شكل اول است كه مركب است
از: سالبه كليه، موجبه جزئيه و سالبه جزئيه. به همين ترتيب مىتوان ساير ضروب را
محاسبه كرد.
3- قياس استثنائىSyllogisme exceptif
قياسى است «مؤلف از دو مقدمه كه يكى از مقدمات شرطى و مقدمه ديگر وضع
يا رفع جزئى از مقدمه اول است» (ابن سينا، نجات) مثل:
اگر زيد راه برود پاهايش حركت مىكند لكن زيد راه مىرود.
پس پاهايش حركت مىكند يا لكن پاهايش حركت نمىكند.
پس راه نمىرود.
اين قياس را از اين جهت استثنائى گفتهاند كه مشتمل استثناء است.
قياس استثنائى بر دو نوع است.
نوعى كه شرطيه آن متصله است و آن را شرطى متصل (HyPothetique( گويند و قسمى كه شرطيه آن منفصل است و آن را شرطى منفصله (Disjonctif(
گويند.
شرطى متّصل مثل:
اگر خورشيد طلوع كرده باشد روز است لكن خورشيد طلوع كرده است.
پس روز است.
4- قياس از لحاظ ماده آن بر چند قسم است:
الف- برهان: قياس برهانى مركب «از
مقدماتى است كه قبول آن واجب و ضرورى است؛ اگر اين مقدمات ضرورى باشد نتيجه ضرورى
از آن به دست مىآيد و اگر مقدمات ممكن باشد نتيجه ممكن خواهد داد.» (ابن سينا
اشارات) ب- اقناع: قياس اقناعى (خطابى و
جدلى) قياسى است «كه اگر تصديق به آن قوى و شبيه به يقين باشد، جدلى خوانده مىشود
و اگر تصديق به آن ضعيف و ظنى باشد خطابى خوانده مىشود» (ابن سينا نجات) پس قياس
خطابى مركب از مقدمات ظنى و مقبول است كه مشهور نيست و براى اقناع كسى كه از درك
برهان عاجز است به كار مىرود و قياس جدلى مركب از مقدمات مشهور و مسلم است كه
مىتواند ضرورى، ممكن يا ممتنع باشد براى اين كه خصم را براى حفظ وضع يا هدم آن
ملزم كند.
ج- شعر: قياس شعرى قياسى است كه «ايجاد تصديق
نمىكند اما با تحريك تخيّل، نفس را بر مىانگيزد كه از چيزى نفرت كند يا به چيزى
رغبت كند، يا از چيزى منقبض و يا به چيزى منبسط شود.»