قوم به معنى گروهى از مردم است كه در يك جامعه گرد هم آمده باشند، و
اصطلاحا به معنى گروهى از مردم است كه داراى زبان، سنت، فرهنگ و منافع مشترك و
واحد باشند. اين واژه مترادف ملت (يا امت (Nation
است، و ملت مجموع افرادى است كه يك وحدت سياسى شامل وحدت وطن، تاريخ،
دردها و آرزوها تشكيل دادهاند.
ملى منسوب به ملت است. مىگويند:
جشنهاى ملى، سنتهاى ملى. و نيز ملى به كسى اطلاق مىشود كه معتقد
به مليت خويش است و به آن افتخار مىكند و در جلب نفع و دفع ضرر همراه و همگام ملت
خويش است.
مليت يك صفت حقوقى است كه از اشتراك در يك كشور واحد به وجود مىآيد
و مترادف نژاد و اصليت است.
مىگويند اصليت يونانى يا اصليت فرانسوى. اصل ملّيت عبارت است از قول
به ضرورت اين مطلب كه هر ملتى يك شخص واحد معنوى تلقى شود كه در هستى و پيشرفت،
حقى مطابق طبيعت خود دارد. و نيز مليت به معنى يك پيوند اجتماعى است كه از اشتراك
در وطن، زبان، نژاد، فرهنگ، تمدن، تاريخ، آرزوها و منافع به وجود مىآيد.
مليتگرائى (Nationalisme( يك عقيده سياسى است متكى بر فداكارى در راه
منافع ملى به هر شكل كه باشد. اين فداكارى يا در درگيرىهاى شخصى آشكار مىشود و
يا در روش يك حزب سياسى كه از ملت خود دفاع و به آنها افتخار مىكند. مليتگرائى
بر دو نوع است:
محدود و گسترده.
نوع اول، خود را برتر از همه چيز مىداند و به نژاد و دين و زبان و
فرهنگ و تاريخ خود، كور كوركورانه تعصب مىورزد.
اما نوع دوم ديده خود را به جهان مىگشايد تا خوبىهاى آن را جذب كند
و در پيشرفت تمدن آن شريك باشد.
مليت به معنى گسترده آن با انسانيت يا انسانگرائى، داراى وحدت
استوار است. زيرا فرد نمىتواند خود را رشد دهد مگر در ضمن حركات ملى، همچنانكه
نمىتواند نسبت به مليت خود اخلاص داشته باشد مگر اينكه در جهت تكامل كل انسانيت
گام بردارد
قياس (1)
فارسى/ اندازهگيرى
فرانسه/Mesure
انگليسى/Measurement ,Measure
لاتين/Mensura
قياس «عبارت است از اندازهگيرى شىء مادى يا معنوى توسط يك واحد
عددى معين براى شناخت تعداد يا مقدارى كه اين شىء بر اساس اين واحد محتوى است.
اين وسيله اصولا در علوم طبيعى و رياضى به كار مىرود، اما در علوم نظرى نيز،
مخصوصا در روانشناسى، راه يافته است. از اين وسيله در ضبط معلومات و تعيين حدود
آنها استفاده مىكنند.
(معجم فلسفى از مجمع زبان عربى) بعضى از اشياء را مىتوان توسط
اشياء ديگرى اندازهگيرى كرد اما بعضى ديگر را نمىتوان، زيرا بين آن و اشياء ديگر
مقياس مشتركى وجود ندارد. چنين شيئى در نوع خود يك دانه است و در حكم و استنباط
نمىتوان آن را با اشياء ديگر مقايسه كرد.
مقياس به معنى مقدار است يعنى وسيله اندازهگيرى، و جمع آن مقاييس
است. اصطلاح اصحاب المقاييس را به معنى منطقدانان به كار بردهاند.
قياس (2)
فارسى/ قياس
فرانسه/Syllogisme
انگليسى/Syllogism
لاتين/Syllogismus
1- قياس به معنى اندازهگيرى است مىگويند: شىء را قياس كرد يعنى
مقدار آن را تعيين كرد. در مقام تشبيه شيئى به شىء ديگر نيز به كار مىرود.
مىگويند: اين قياس آن است، يعنى شبيه آن است. قياس لغوى عبارت است از رد شىء به
نظير آن. قياس فقهى عبارت است از حمل كردن فرع به اصل آن، به موجب علت مشتركى كه
بين آنهاست.