(ابن سينا نجات) د- سفسطه: قياس سفسطى «قياسى است كه گمان مىرود كه برهان است يا جدلى اما در
واقع چنين نيست.» (ابن سينا نجات) 5- قياس دور: قياسى است «كه در آن از نتيجه و عكس يكى از مقدمات، مقدمه ديگر به
دست آيد.» (ابن سينا نجات) 6- قياس خلف: قياسى است «كه در آن، مطلوب (نتيجه) توسط تكذيب نقيض آن، به دست
آيد.
اين قياس در واقع مركب از دو قياس اقترانى و استثنائى است قياس خلف
شبيه عكس قياس است. زيرا در آن نقيض يك مطلوب اخذ مىشود، يك مقدمه به آن ضميمه
مىشود سپس ابطال امر مسلمى را نتيجه مىدهد.» (ابن سينا نجات) 7- قياس مركب: قياسى است كه از دو يا
چند قياس تشكيل شده باشد به نحوى كه نتيجه قياس اول مقدمه قياس دوم و نتيجه دوم
مقدمه سوم باشد الخ. مثل:
(ك ب ج) و (ك ج د) پس (ك ب د) و (ك د ه) پس (ك ب ه) قياس مركب بر دو
قسم است: قياس موصول النتائج كه مثال آن را ذكر كرديم و قياس مفصول النتائج و آن
قياس مركبى است كه تمام نتايج آن حذف شود به جز نتيجه پايانى و مقدمات آن چنان پى
در پى بيايد كه هر دو مقدمه داراى يك حد مشترك باشد. مثل: (ك ب ج) و (ك ج د) و (ك
د ه) و (ك ه و) پس (ك ب و) [از اين علائم، ك سور قضيه و دو حرف بعدى به ترتيب
موضوع و محمول است.] 8- قياس كامل و قياس ناقص: «قياس كامل قياسى است كه نتيجه آن واضح و آشكار باشد و نياز نباشد
كه ذكر شود كه اين نتيجه لازمه آن است.» (ابن سينا نجات) قياس ناقص «قياسى است كه
نتيجهاى از آن لازم آيد اما در ابتداى امر معلوم نباشد كه اين نتيجه لازمه آن است
بلكه لزوم نتيجه را بايد بيان و معلوم كرد.» (ابن سينا نجات)
9- قياس ظنى يا احتمالى: يكى از قياسات ناقص، قياس ظنى است.
قياس ظنى قياسى است جدلى يا خطابى كه مبتنى بر مظنونات است و حد وسط بين برهان و
سفسطه قرار دارد. از جمله قياسات ظنى قياس ذو حدين (احراج (Dilemme است. قياسى ذو حدّين از قياسات شرطى منفصل است
كه خصم را بين دو طرف متقابل قرار مىدهد به نحوى كه راه گريزى ندارد.
يكى ديگر از قياسات ظنى قياس پيش قياس (Prosyllogisme( است و آن قياسى است كه نتيجه آن، مقدمه قياس
ديگر قرار گيرد.
يكى ديگر از آنها، قياس ضمير است و آن قياسى است كه مبتنى بر مقدمات
محموده يا مبتنى بر نشانههاى مقدمات محموده باشد. ابن سينا گويد: «ضمير قياسى است
كه كبراى آن محذوف يا مستتر باشد. حذف كبرا يا به موجب صراحت و بىنيازى از آن
است، چنانكه در تعليم هندسه عادت شده است كه مثلا بگويند:
خط (الف ب) و خط (الف ج) از مركز به محيط (دايره) رسم مىشوند. پس
اين دو خط متساوى است.
در اين استدلال كبرا حذف شده است، و يا به موجب خفاى كذب كبرا است،
در جائى كه بطور كلى بدان تصريح شود. مثل اين قياس خطابى كه: فلانى با دشمن مشغول
گفتگو است، بنا بر اين خائن به كشور است.
حال اگر گفته شود، هر كس با دشمن گفتگو كند خائن است، نقيض اين قول
مورد اعتناست و اين دليل امر سلمى نيست. (نجات)
10- قياسى منسوب به قياس است و قياسيت، هيأتى است كه نتيجه قياس را
ضرورى مىگرداند. مثلا مىگويند:
قياسيت شكل اول، قياسيت شكل دوم و امثال آن.
11- غير قياسى، سخن صحيحى است كه نمىتوان
بر آن برهان اقامه كرد مگر با تبديل بعضى از حدود آن.
فايده: قياس را مىتوان بر حسب مصداق يا بر
حسب مفهوم تأويل كرد، اگر بر حسب مصداق تأويل شود حد وسط داخل حد اكبر و حد اصغر
نيز داخل حد اكبر است زيرا ابتداء داخل حد وسط است.
مثل: سقراط انسان است هر انسانى ناطق است پس سقراط ناطق است اما اگر
قياس بر حسب مفهوم تأويل شود، ناطق صفت ذاتى انسان است و سقراط، چون انسان است
متّصف به نطق است. در اينجا گويى يك ارتباط طبيعى بين انسان و ناطق وجود دارد. به
اين معنى كه وقتى معنى انسان خوب ادراك