حياء به معنى شرم و گرفتگى روان است از چيزى، و ترك آن چيز از ترس
خوارى و پستى كه در آن است. در نظر ابن مسكويه «گرفتارى جان است در ترس از آلوده
شدن به زشتىها و پرهيز از بدگوئى» (تهذيب الاخلاق). گفتهاند حيا صفت كسى است كه
گناهى را كه مرتكب شده مىپوشاند و يا از آشكار شدن آنچه به درون او مربوط مىشود
امتناع مىكند، مخصوصا امورى كه مربوط است به زندگى جنسى.
و نيز اگر كسى از ترس گرفتار شدن به كبر و غرور، ديگران را از ستودن
كمالات و فضايل خود منع كند، به اين حالت نيز حيا اطلاق مىشود. جرجانى گويد: حيا
بر دو نوع است. نفسانى و ايمانى. حياى نفسانى حيائى است كه خداوند آن را در هر
جانى آفريده است. مثل حيا از پيدا شدن زشتى. حياى ايمانى حيائى است كه به موجب آن،
مؤمن از ترس خدا از گناه امتناع مىكند. (تعريفات) (رجوع كنيد به خجل)
حيات
فارسى/ زندگى
فرانسه/Vie
انگليسى/Life
لاتين/Vita
حيات در لغت نقيض مرگ است و عبارت است از رشد و بقاء و فايده. هر چيز
زندهاى در مقابل مرده آن چيز است. و نيز به هر متكلم ناطقى حى يا زنده، مىگويند.
سخن خداوند را كه فرمود: «زندگان و مردگان برابر نيستند»
(وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لَا الْأَمْواتُ)
چنين تفسير كردهاند كه: حى به معنى مؤمن است و ميت به معنى كافر است. هر كه در
راه خدا كشته شود، نمىتوان او را مرده ناميد بلكه او را شهيد گويند كه نزد خدا
زنده است. و نيز مىگويند: فلانى حيات ندارد، يعنى فايده و منفعتى ندارد. [در مورد
حيات به مطالب زير مىتوان اشاره كرد:] 1- بعضى از قدما معتقد بودند كه شرايط موجود زنده اين است كه داراى
تركيب و ساختمان باشد. يعنى موجود زنده بايد جسمى باشد مركب از عناصر بنحوى كه از
تركيب آنها مزاج معتدلى فراهم آيد. ساختمان بدن موجود زنده در نظر آنان مركب از
جواهر فردى است كه بدن نمىتواند جز آن جواهر از چيز ديگرى تركيب شود. بعضى ديگر
معتقد بودند كه حيات مىتواند در هر يك از اجزاء تجزيهناپذير آفريده شود. بنا بر
اين هيچ موجودى نيست مگر اينكه زنده باشد زيرا هستى آن عين زندگى آن است.
بنا بر اين حيات عبارت است از هستى، و شامل معانى، هيئتها، اشكال،
صور، اقوال، اعمال، معادن، نباتات و غيره مىگردد.
2- زيستشناسان در دورههاى اخير معتقداند كه حيات مجموع [اعمال
حياتىاى] است كه در حيوانات و نباتات مشاهده مىشود و موجب امتياز آنها از
جمادات مىگردد، از قبيل تغذيه، رشد، تناسل و امثال آن. اگر حيات به مجموع
تمايزاتى از قبيل تغذيه و نمو و تناسل، كه در موجودات زنده مشاهده مىشود، اطلاق
گردد، نسبت به همان موجود زنده، داراى اول و آخرى است. اول آن ولادت و آخر آن مرگ
است و مدت آن نسبت به اشخاص متفاوت است.
3- حيات مجازا به دوره زندگى افراد و خصوصيات اخلاقى آنان اطلاق
مىگردد.
مثلا مىگويند: حيات سقراط كه مقصود از آن، مجموع خصوصيات اخلاقى
سقراط است. و نيز به تاريخ ملتها و به مجموع اعتقادات سنتها، عادات، روش زندگى و
فعاليتهاى عمرانى آنان در گذشته اطلاق مىگردد.
بنا بر اين هر مجموعهاى از پديدارها كه در آن، ويژگىهايى شبيه
ويژگىهاى موجودات غذا خوار، وجود داشته باشد، آن مجموعه را حيات مىنامند مثل
حيات فكرى، حيات اجتماعى، حيات هنرى، حيات ادبى، حيات كلمات و غيره.
4- زيستشناسى اصطلاحى است كه لامارك آن را به كار برد. اين علم به
اعتبار موضوع آن، شامل گياهشناسى و حيوانشناسى مىشود. و به اعتبار مسائل آن
شامل ريختشناسى (Morphologie( و وظايف الاعضاء (Physiologie( مىشود. اما بالدوين (Baldwin(
گياهشناسى و حيوانشناسى را زيستشناسى خاص، و ريختشناسى و وظايف
الاعضا را زيستشناسى عام ناميده است 5- فيلسوفان در تعليل پديدارهاى زندگى عقايد