اشياء نزديكتر است. اين نوع حكومت يا عام است، مثل تدبير امور دولت
و اداره كارهاى آن، هدايت سياستها، و يا خاص است، مثل اينكه انسان در تدبير كار
خود باشد و خانواده خود را اداره كند، الخ.
خواه حكومت دولت، هدايت افراد ملت باشد، خواه تدبير امور و مصالح
آنها، در هر حال حكومت كردن، يك علم و هنر است و عقل و آگاهى مىخواهد.
حكيم
فارسى/ فرزانه
فرانسه/Sage
انگليسى/Wise Sage
لاتين/Sapiens
حكيم يعنى صاحب حكمت. اين اصطلاح را به فيلسوف، دانشمند و پزشك اطلاق
مىكنند و نيز آن را در مورد كسى به كار مىبرند كه [در اثبات ادعاى خود] داراى
استدلال محكمى است به نام برهان، و آن كسى است كه مىداند كه چه چيز را مىتوان
شناخت و چه بايد كرد.
حكيم از اسماء خداوند است و قرآن را ذكر حكيم مىنامند زيرا حاكم بر
مردم است و چنان محكم است كه اختلاف و اضطرابى در آن نيست.
حكماى هفتگانه در يونان عبارتند از: تالس، پيتاكوس، بياس، سولون،
كليوبول، ميزون و شيلون. (رجوع كنيد به كتاب پروتاگوراس تاليف افلاطون) حكيم كسى
است كه جامع علم و اخلاق عالى باشد.
اين جامعيت يا مطلق است، مانند حكيم رواقى يا انسان كامل، و يا نسبى
است مانند كسى كه با دورانديشى اقدام به كار مىكند، تابع شهوات نيست، به صرف
داشتن آرزوهائى، تغيير روش نمىدهد، و به جاه و مالى كه به دست آورده مغرور و
دلخوش نمىشود.
پس حكيم كسى است كه رفتار خود را تابع احكام عقل قرار دهد و يا كسى
است كه براى هر چيزى حد و نهايتى قائل است، يا كسى است كه مالك نفس خود است و از
هوا و طمع بركنار است، بر آنچه از دست رفته زارى نمىكند و مضطرب نمىشود و
اندوهگين نمىگردد، بلكه مسرور به حق است، با صبر و اميدوارى و اطمينان و اعتماد
با مشكلات زندگى موجّه مىشود.
در اين مورد گفتهاند: حكيم كسى است كه محكم كار باشد. هر كس
تجربهها او را استوار كرده باشند، حكيم است.
حل
فارسى/ گشودن
فرانسه/Dissolution
انگليسى/Dissolution
حل در مقابل عقد است. گشودن گره يعنى باز كردن آن.
اصطلاحا حل به معنى تجزيه و تفكيك چيزى است كه اجزاء آن به حال
اجتماع باشد، براى شناختن عناصر مفرد آن. در نظر اسپنسر حل ضد تطور و دگرگونى است.
زيرا تطور انتقال از تجانس به لا تجانس و از تشابه به تباين است، در حالى كه حل
بازگشت از تباين به تشابه است، يعنى اينكه عناصر متباين، شبيه يكديگر شوند (رجوع
كنيد به تحليل، تطور، تكور، تمثيل)
حلم و رؤيا
فارسى/ خواب ديدن
فرانسه/Reve
انگليسى/Dream
لاتين/Somuium
حلم و رؤيا هر دو به معنى خواب ديدن است اما حلم را به معنى خواب
ديدن اشياء زشت و بد، و رؤيا را به معنى خواب ديدن اشياء خوب و زيبا، به كار
بردهاند. در خبر آمده است كه: رؤيا از خدا و حلم از شيطان است و در مورد آن،
اضغاث احلام گفتهاند.
حلم در اصل به معنى مجموع صورى است كه شخص در خواب مىبيند. دولا
كورا گويد:
اولين نتيجه خواب، كاهش پيوندهاى حسى و حركتى شخص خواب با اشياء
پيرامون اوست. اين امر به سوى سستى نيروى عضلانى و فقدان قدرت انجام كار و افزايش
حالت بىحسى و كاهش تعادل عقلى پيش مىرود و ويژگىهايى كه بر حالت خواب صدق
مىكند بر احلام نيز صدق مىكند. بعضى از احلام هنگام شدت گرفتن خواب بر انسان روى
مىآورند و به احلام خوابآور (Hypnagogique(
معروفاند و بعضى ديگر در حين خواب سبك يا خواب سنگين روى مىآورند.
(رجوع كنيد به نوم) لفظ احلام را