responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 322

مثل علم هيئت. اما مقصود از حكمت عملى دست‌يابى به عقيده است براى عمل كردن، مثل علم اخلاق. پس غايت حكمت نظرى حق و غايت حكمت عملى خير است. (رساله پنجم از رسائل هفتگانه حكمت و طبيعيات).

دكارت گويد: «مقصود از حكمت، صرفا كسب قدرت و دست‌يابى به امكان پيش‌بينى نيست بلكه مقصود شناخت كامل تمام آن چيزى است كه مى‌توان شناخت، براى گذران زندگى و حفظ سلامت و اختراع صناعات» (اصول فلسفه، مقدمه، بخش دوم) معنى اين سخنان اين است كه حكمت علم و عمل است. پس اگر انسان عالم باشد، اما آنجا كه بايد عمل كند، عمل نكند، يا اهل عمل باشد اما اصول علم خود را نداند، حكيم نيست.

2- حكمت حالتى است كه صفت شخص حكيم است. و آن عبارت است از حالتى براى قوه تعقل كه حد وسط بين زيركى و كودنى است (رجوع كنيد به جربزه، خبث خداع) يا حالتى است كه افعال و اقوال بدان توصيف مى‌شود، يا فايده‌ايست مترتب بر عمل بدون اينكه خود انگيزه آن عمل باشد.

3- حكمت سخنى است كه لفظ آن اندك و معنى آن بسيار باشد، جمع آن حكم است، از قبيل مثل‌ها و مجموعه‌هاى سخنان. حكمى منسوب به حكم است.

حكيمان فيلسوفان يا شاعرانى هستند كه با سخنان خود در ديگران اثر مى‌كنند.

4- حكمت الهى علمى است كه مورد بحث آن، احوال موجودات خارجى مجرد از ماده است كه به قدرت و اختيار ما تعلق ندارند.

5- حكمت گفتنى عبارت است از علوم شريعت و طريقت و حكمت ناگفتنى عبارت است از اسرار حقيقت كه دانشمندان معمولى و عوام چنانكه بايد نمى‌توانند بدان دست يابند. زيرا شناخت آن حقايق، آنان را زيان مى‌رساند يا هلاك مى‌كند.

حكومت‌

فارسى/ فرمان روائى‌

فرانسه/Gouvernement

انگليسى/Government Management

لاتين/Gubernatio

حكم به معنى قضا و فرمان است. مثلا مى‌گويند:

فلانى را بين خود حكم (داور) قرار داديم. يعنى حكم او را بين خود جايز دانستيم.

حاكم كردن كسى در كارى يعنى واگذار كردن حكم آن كار به او و نيز حكم و احكام و تحكيم به معنى ممانعت كردن و رد كردن چيزى است.

تحكم كردن در كار يعنى جايز دانستن حكم در كار و احتكام يعنى قبول حكم و نيز احتكام به معنى تحاكم و در افتادن است و نيز حكم كردن به معنى فراخواندن است.

در خبر آمده است: توسط تو حكم كردم. يعنى حكم را به تو واگذاشتم و حكم حكم توست. حاكم به معنى مجرى حكم است و از اين جهت آن را حاكم مى‌نامند كه مانع ستم ستمگر مى‌شود. اصل حكومت ممانعت از ستم است.

حكومت در اصطلاح فيلسوفان به معنى اداره، تدبير و توجيه است. مانند اداره كارها و تدبير شئون دولتى و هدايت سياست‌ها (اين معنى مأخوذ از هدايت ناخداست فرمان كشتى را، زيرا معنى لفظ لاتين (Gubernar( حكم است و لفظ (Gubernaculum( به معنى فرمان كشتى از آن مشتق شده است كه فصيح آن در زبان عربى سكّان است.

(رجوع كنيد به لفظ سيبرنتيك.) حكومت داراى دو معنى است: يكى مشخص و ديگرى مجرد.

1- حكومت به معنى مشخص آن، عبارت است از هيئتى مركب از افرادى كه كار اداره دولت را به عهده دارند.

مثل رئيس جمهور، نخست وزير، وزرا و كارمندان دولت.

اين گروه را قوه مجريه گويند و اين در واقع يك شخصيت معنوى است كه داراى قدرت امر و نهى است.

اينكه منتسكيو گفته است حكومت‌ها بر سه گونه است:

جمهورى، سلطنتى و استبدادى، اشاره به همين معنى مشخص حكومت است كه خود داراى دو قسمت خاص و عام است.

مقصود از معنى عام آن، تمام قدرت دولت است، مثل قوه اجرائيه، قوه مقننه و قوه قضائيه اما مقصود از معنى خاص آن، فقط قوه مجريه است كه عبارت است از هيئتى مركب از رئيس جمهور و وزرا يا نخست وزير و وزرا.

2- حكومت به معنى مجرد و انتزاعى آن عبارت است از فرمان روائى يا فن اداره امور و تدبير و سياست كارها.

چنانكه مثلا مى‌گوييم: در هر حكومت، اصل، تحقق خواست‌هاى مردم است و حفظ مصالح اتباع كشور و حقوق آنان. و چنانكه منتسكيو گفته است: هر چه سازگارى حكومت با خواست مردم بيشتر باشد آن حكومت به طبيعت‌

نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 322
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست