الف: حركت در مقابل سكون است و در نظر
قدما، تعاريف گوناگون دارد.
1- حركت عبارت است از خروج تدريجى از قوه به فعل. مقصود از تدريج، واقع
شدن در زمانهاى يكى پس از ديگرى است.
2- حركت عبارت است از اينكه چيزى از مكانى درآيد و مكان ديگري را
بگيرد. و يا عبارت است از دو وجود در دو آن و دو مكان برخلاف سكون كه عبارت است از
دو وجود در دو آن و يك مكان.
3- حركت كمال اول است براى آنچه بالقوه است از آن جهت كه بالقوه است.
(ابن سينا رساله حدود) 4-
گفتهاند حركت «عبارت است از تبدل تدريجى حالت ساكنى در جسم، به نحوى كه متوجه
چيزى باشد و رسيدن اين به آن، بالقوه نه بالفعل» (ابن سينا- نجات) و نيز حركت در
نظر قدما اقسام ديگرى دارد كه عبارت است از:
1- حركت در كم، كه در عبارت است از انتقال جسم از كميتى به كميت ديگر
مثل افزايش و كاهش.
2- حركت در كيف كه عبارت است از انتقال جسم از كيفيتى به كيفيت ديگر
مثل گرم و سرد شدن آب و نيز آن را استحاله مىنامند. حركت كيفى نفسانى عبارت است
از حركت نفس در معقولات، كه فكر ناميده مىشود، يا حركت آن در محسوسات كه تخيل
ناميده مىشود.
3- حركت در أين، كه عبارت است از حركت جسم از مكانى به مكان ديگر و
انتقال ناميده مىشود.
متكلمان وقتى لفظ حركت را بكار مىبردند، مقصودشان فقط حركت در مكان
بود.
4- حركت در وضع يعنى حركت مستديرى كه جسم توسط آن از وضعى به وضع ديگر
مىگرايد.
مثل حركت سنگ آسياب يا حركت كره در جاى خود.
5- حركت عرضى، حركتى است كه عروض آن بر جسم، در واقع معلول عروض آن بر
شىء ديگرى است. مثل حركت مسافر كشتى، زيرا نسبت حركت به او بواسطه حركت كشتى است.
6- حركت ذاتى، حركتى است كه عارض ذات جسم مىشود و بر سه قسم است: اول حركت قسرى، يعنى حركتى كه مبدأ آن
مستفاد از جانب غير باشد، مثل سنگى كه به طرف بالا پرتاب شود. دوم حركت ارادى يعنى حركتى كه مبدأ آن در
خود شىء متحرك باشد، به اضافه شعور و آگاهى وى به اينكه خود مبدأ حركت است. مثل
حركت موجود زنده به اراده خود. ابن سينا گويد:
«انگيزههاى حركت ارادى، امور ارادى و اراده ثابت واحد است.» (نجات) سوم حركت طبيعى يعنى حركتى كه نه معلول
انگيزه خارجى باشد (قسرى) و نه با شعور و اراده انجام شود (ارادى)، مثل حركت سنگ
به طرف پائين. ابن سينا گويد:
«حركت طبيعى حركتى است كه از حالت ملائم به حالت ناملائم انجام
مىشود.» (نجات).
در اصطلاح صوفيان حركت عبارت است از سلوك در راه خداوند.
در نظر قدما، حركت اعم از انتقال است زيرا چيزى كه در جاى خود
مىگردد، حركت دارد اما انتقال ندارد. و انتقال اعم از راه رفتن است زيرا در
موجودى كه مىخزد، انتقال هست اما راه رفتن نيست، و اگر خزيدن را راه رفتن بناميم،
چنانكه در آيه شريفه آمده است: «بعضى از آنها روى شكم خود راه مىرود» (فمنهم من
يمشى على بطنه) در اين صورت از استعاره و مشاكله استفاده شده است.
ب- در فلسفه جديد حركت را به معانى زير به كار مىبرند:
1- حركت تغيير متصلى است كه بر وضع جسم در مكان، از اين جهت كه تابع
زمان است، وارد مىشود. پس هر حركتى زمانى لازم دارد.
زيرا جسم متحرك نمىتواند در يك زمان دو مكان را اشغال كند. اين حركت
داراى سرعت (شتاب) است زيرا سرعت عبارت است از نسبت بين مسافتى كه متحرك مىپيمايد
و زمانى كه براى پيمودن آن لازم است. قانون تعيين مقدار حركت عبارت است از ضرب جرم
جسم (ج) در سرعت آن (س). دكارت معتقد بود اين مقدار ثابت است و تغيير نمىكند. اما
لايب نيتس عقيده او را تصحيح كرد و گفت: ثابتى كه هستى آن كاهش و افزايش نمىيابد،
مقدار توان (طاقت) است (ج س 2) نه مقدار حركت (ج س).
بهتر است در علم حساب، اصل مقدار توان را با علامت جبرى نشان دهند.
به اين صورت كه (1/ 2 ج س 2) اين نيرو را نيروى زنده يا توان زنده مىنامند.