فرق گذاشتهاند. حركت نسبى عبارت است از تغيير فاصله شىء متحرك از
مجموعهاى كه آن مجموعه خود در حركت است.
مثل راه رفتن شخص روى عرشه كشتى در حال حركت.
حركت مطلق عبارت است از تغيير فاصله شىء متحرك از يك نقطه يا از
نقاط ثابت مثل حركت جسم در اثير.
3- حركت را مجازا به معنى حركت نفس در انفعالات و اميال نيز به كار
بردهاند. بوسوئه گويد: اين شهوات و اكراهات حركت نفس ناميده مىشود، نه به اين
معنى كه در انتقال نفس از مكانى به مكان ديگر مؤثر باشند، مانند انتقال جسم، بلكه
به اين معنى كه در اتحاد نفس با اشياء يا انفصال آن از آنها مؤثراند.
4- اگوست كنت لفظ حركت را به معنى تغييرات جمعى در افكار و آراء و
تمايلات، و به معنى تغيير نظام اجتماعى به كار برده است.
مثال اين امر، بحثى است كه در مورد محركات يا تحريكات اجتماعى (Dynamique Sociale( آورده است.
5- لفظ حركت به معنى حركت نفس در تصورات نيز به كار مىرود. از آن
موارد است حركت ديالكتيكى كه عبارت است از انتقال ذهن از تصورى به تصور ديگر بر
حسب مشاركت يا تضمن يا تقابل.
ج- لفظ محرك يا تحريكى منسوب به حركت است و مفهوم آن، ضد سكونى يا
مكانيكى يا آلى است.
د- بحث حركت يكى از ابواب علم مكانيك است كه از حركات مادى و ويژگىهاى
آن، (مخصوصا از نيروى حياتى) و رابطه نيروهاى محرك با اجسام متحرك بحث مىكند.
علم مكانيك (علم الحيل) به سه قسمت تقسيم مىشود.
1- مكانيك سكونى كه عبارت است از علم به توازن اجسام ساكن. 2- مكانيك حركتى (Cinematique( كه عبارت است از علم به حركات مجرد از علل
تحريك آنها.
3- تحريكى يا جنبشى (ديناميكى).
هربارت، لفظ سكونى را به معنى رابطه حالات شعورى با يكديگر در حال
سكون، و لفظ جنبشى را به معنى رابطه اين حالات در موقع تغيير و دگرگونى، به كار
برده است.
در نظر اگوست كنت و اسپنسر، جامعهشناسى ساكن از توازن جامعهها بحث
مىكند و جامعهشناسى جنبشى از دگرگونى جامعهها و پيشرفت آن بحث مىكند.
ه- اصالت جنبش (Dynamisme( مقابل ساخت و كار (آليت (Mecanisme است. قول به اين مذهب، روش كسانى است كه معتقداند مبادى اشياء
عبارت از قوا و نيروهايى است كه حالّ (به تشديد ل) در خود اشياء نيست.
از اين قبيل است اصالت جنبش (ديناميسم) لايب نيتس در مقابل ساخت و
كار (مكانيسم) دكارت. و نيز اصالت جنبش مذهب كسى است كه براى حركت قائل به اوليت و
تقدم است. مثل روش كل وين (Kelvin( كه ماده را توسط بعضى ويژگىهاى جنبشى آن
مىشناسد.
جنبش مندى (mobilisme( عبارت است از مذهب كسى كه مىگويد اساس اشياء
حركت و تغير است نه سكون و ثبات، حال اگر تمام اشياء دائما در حال تغيير باشند و
اساس ثابتى وجود نداشته باشد، نيازى به معنى قانون و جوهر نداريم.
و- احساس تحريكى عبارت است از احساس حركت اعضا و تغييرات داخلى آنها
(رجوع كنيد به احساس) ز-
اصطلاح جنبشزا (Dynamogene( به احساسات يا عواطف يا افكارى اطلاق مىگردد كه به نيروى حياتى
يا به نيروى تحريك مىافزايد.
ح- تقدم حركت فيزيكى، يك نظريه فلسفى- كلامى مبنى بر اعتقاد به حد وسط
بين جبر و اختيار است.
(ابن رشد، توماس، بوسوئه) مفهوم اين نظريه اين است كه خداوند، چون
انگيزهها و حركات مادى و فيزيكى را از قديم آفريد، در وجود ما نيز قدرتهائى آفريد
تا به كمك آنها بتوانيم افعال خود را بر اساس اين اسباب و انگيزهها معين و محدود
كنيم. معنى اين سخن اين است كه افعال منسوب به ما فقط با هم آهنگى اسباب و حركات
متقدم خارجى كامل مىشود و اين اسباب و حركات چيزى است كه به عنوان قدر الهى از آن
ياد مىشود.
ط- محرك (Moteur( چيزى است كه ايجاد حركت كند. محرك اول در نظر
ارسطو، خداست، يعنى موجودى كه موجوديت او فعل محض است و جهان را به حركت مىآورد
ولى خود با آن حركت نمىكند. 17