3- جهت در قضاياى موجهه عبارت است از كيفيت نسبت محمول به موضوع، خواه
سلبى باشد خواه ايجابى، مثل ضرورت و دوام يا لا ضرورت و لا دوام. اين كيفيت را
ماده قضيه مىنامند، و لفظ دال بر آن را، جهت قضيه گويند.
مثل: انسان بايد حيوان باشد؛ انسان نمىتواند سنگ باشد؛ انسان شايد
حكيم باشد. در قضاياى مذكور، الفاظ دال بر جهت قضيه عبارت است از «بايد» دال بر
دوام وجود، «نمىتواند» دال بر دوام عدم، و «شايد» دال بر بىدوامى وجود و عدم.
فرق جهت و ماده قضيه اين است كه جهت لفظ صريحى است كه دلالت بر معانى
مذكور مىكند، اما ماده حالت ذاتى قضيه است كه تصريح نمىشود. در بعضى از قضايا
ممكن است ماده و جهت مخالف يكديگر باشند، مثل: زيد ممكن است حيوان باشد. ماده اين
قضيه واجب و جهت آن ممكن است. (ابن سينا، نجات)
4- در نظر كانت، قضايا از لحاظ جهت بر سه قسم است.
الف- قضاياى احتمالى يا مشكوك، مانند
شرطيات متّصله و منفصله. جهت اين قضايا امكان و لا امكان است.
ب- قضاياى حمليه مطلقه كه نسبت محمول به موضوع در اين قضايا، در سلب و
ايجاب مطابق واقع است. جهت اين قضايا وجود و لا وجود است.
ج- قضاياى ضروريه كه نسبت محمول به موضوع در آنها ضرورى است. جهت اين
قضايا، وجوب و امكان است.
5- در زبان فرانسه لفظ جهت (mode( را به انواع قياس اطلاق مىكنند.
جهد
فارسى/ كوشش
فرانسه/Effort
انگليسى/Effort
لاتين/Fortis
جهد در لغت به معنى وسع، طاقت و مشقّت است. در نظر فيلسوفان فعلى است
كه توسط آن، موجود با شعور، موانع داخلى و خارجى را از پيش پاى خود رفع مىكند، و
مهمترين عناصر فعل ارادى است. زيرا عناصر ديگر فعل ارادى كه پيش از آن يا همراه
آن بيايد، از قبيل تصور غايت، درگيرى، و ايستادگى، يا ناشى از عقل است و يا ناشى
از انفعال. اما جهد جنبه فاعلى دارد. فرق جهد و ايستادگى اين است كه ايستادگى
(قرار) آغاز درگيرى است، در حالى كه جهد يا كوشش آغاز نفوذ و اجراى عمل است.
كوشش دو نوع است: عقلى و عضلانى از ويژگىهاى كوشش اين است كه فقط از
موجود با شعور سر مىزند. يعنى نوعى كوشش و تحمل سختى است و اين از موجود بىشعور
ساخته نيست. زيرا سنگ مثلا نمىتواند بكوشد و فشارى كه حجم گاز را مىكاهد، كوشش
ناميده نمىشود. اگر بگويند در اينجا هم يك كوشش غير ارادى وجود دارد، خواهيم گفت:
كوشش غير ارادى فقط منسوب به طبيعت موجود با شعور است. پس اگر موجودى در اصل داراى
شعور نباشد، نمىتوان كوشش آگاهانه يا ناآگاهانه به او نسبت داد.
علاوه بر اين بيشتر موانعى كه شخص كوشنده بايد بر آنها چيره شود،
موانع داخلى از قبيل رنج و درد است، زيرا اين موانع است كه كار را متوقف مىكند و
به تأخير مىاندازد و فقط اراده است كه مىتواند اين اعمال را تكرار كند و ادامه
دهد و به نتيجه برساند.
در روانشناسى طبيعى (فيزيولوژيكى) شكل جهد عبارت است از پاسخ به سؤال
زير: آيا احساس جهد ناشى از تأثير عوامل محيط است. (از قبيل عوامل لمسى عضلهاى و
مفصلى) يا ناشى از اعصاب مركزى سلسله اعصاب است، و يا اينكه يك حالت نفسانى خالص
است كه اعصاب در مقابل آن قرار ندارد؟
در فلسفه من دوبيران فكر جهد يا عاطفه كوشش، مسأله مهمى است زيرا
آگاهى به جهد و كوشش را از پديدههاى داخلى اوليه قرار مىدهد كه قوام آن به دو
چيز است: اول ادراك مستقيم طاقت و توانى كه به كار مىرود، دوم احساس مقاومت. معنى
اين سخن اين است كه در نظر او، شعور ارادى و احساس حركت يك چيز است.