تاثير آنها بر كنار باشد. به نحوى كه نسبت اين اشياء به صاحب خود، در
زمان معينى، مشاركت بين آنها را دائمى مىسازد.
انحراف
فارسى/ كج روى
فرانسه/Aberration
انگليسى/Aberration
لاتين/Aberratio
انحراف عبارت است از تمايل از حد وسط و گرايش به يكى از طرفين شىء.
در علوم طبيعى اين اصطلاح به معنى خروج از حد تعادل است. مانند انحراف بعضى از اعضاى
بدن از انجام كارى كه وظيفه طبيعى اوست، و يا انحراف يكى از پديدارها از قانون
عامّ حاكم بر آنها.
در روانشناسى، اين اصطلاح به دگرگونى و تغيير يكى از وظايف [اعضاء]
از غايت طبيعى خود مانند انحراف غريزه اطلاق مىشود. و نيز به معنى اضطراب ذهنى
موقت، كه انسان را هنگام سخن گفتن از موضوعى كه به آن علم دارد، به خطا يا تناقض
گوئى، يا فراموشى مىافكند، اطلاق مىگردد. خلاصه انحراف عبارت از خللى است كه در
كار بعضى از اعضاى بدن، يا امور روانى بروز مىكند و آن را از رسيدن به غايت خود
باز مىدارد.
در فلسفه اپيكور انحراف عبارت است از عدول اتمها از مسير سقوط خود
در خلاء، به نحو غير ارادى و تصادفى. اين انحراف است كه موجب پديدار شدن موجودات
مىگردد.
اگر اتمها از مسير خود منحرف نشوند (يا نمىشدند) حركت آنها در خلأ
ادامه مىيافت، بدون اينكه با هم تركيب شوند و از تركيب آنها چيزى به وجود آيد.
مبدأ انحراف اتمها، مبدئى است كه لوكرسيوس در اثبات آزادى اراده به آن استناد
كرده است.
انحلال
فارسى/ برچيدگى
فرانسه/Desintegration
انگليسى/Disivtegration
برچيدگى به معنى از هم پاشيدگى است. اين اصطلاح به تغيير از همگون به
ناهمگون و تغيير از درست به نادرست اطلاق مىشود. برچيدگى در مقابل همبستگى و
تكامل است.
اندفاع
فارسى/ خيزش
فرانسه/Impulsior
انگليسى/Impulse
لاتين/Impulsio
اندفاع به معنى ميل شديد خود بخودى و بدون اراده، به انجام كار است.
اين لغت باشد، افعال ارادى او از كار مىافتد. همچنانكه اگر قوه اندفاع او قوى
باشد، به قول امرؤ القيس در آن واحد رونده و آينده و روىكننده و پشتكننده است.
مانند قطعه سنگ بزرگى كه سيل آن را از بالا به زير آورد.
معنى اين سخن اين است كه افراط در حالت اندفاع، انسان را از حالت
تعادل خارج مىكند و به حالت عجز و ناتوانى مىكشاند، بطورى كه نتواند از روى
اراده و به خواست خود در مورد خود حكم كند. شدت اندفاع ناشى از افراط در تمايلات
است و يا ناشى از كوتاهى كردن اراده در امورى است كه بايد منع كند و يا ناشى از هر
دو حالت.
دافع در اصطلاح روانشناسان به معنى محرك است. اين اصطلاح به تمام
انگيزههاى انفعالى يا ناخودآگاه كه موجب تحرك انسان مىشود و او را به سوى هدف
معينى مىكشاند، اطلاق مىگردد. (رجوع كنيد به دافع).
دافعه در اصطلاح پزشكى عبارت از نيرويى است كه تفاله را دفع مىكند
اندفاعة الحياة
فارسى/ خيزش حياتى
فرانسه/Elan Vital
اصطلاح خيزش حياتى بعد از انتشار كتاب تحوّل خلّاق اثر هنرى برگسون،
وارد فلسفه شده است. مقصود برگسن از اين اصطلاح نيروى اصلى زندگى است كه طى قرون،
از طريق اعضاى كامل، از نسلى به نسل ديگر منتقل و موجب