خلدون اولين كسى است كه دانش جامعهشناسى را تأسيس كرده است. زيرا
اوست كه موضوع اين علم را تعيين كرده و آن را علم تمدن و عمران ناميده است. وى
پديدههاى اجتماعى را تابع قانون عليت مىدانست.
با وجود اينكه منتسكيو و كندروسه در شناخت پديدههاى زندگى انسانى و
تعليل آنها به علل طبيعى، راه ابن خلدون را پيمودند، اولين فيلسوف اروپائى كه لفظ
جامعهشناسى را (Sociologie( به كار برد و آن را در مورد بحث در پديدههاى اجتماعى استعمال
نمود، اگوست كنت فيلسوف تحصّلى است. وى گويد: بر من لازم است اين اصطلاح جديد را
به جاى اصطلاح طبيعت جامعه، كه پيش از اين استعمال مىكردم به كار برم، زيرا اين
اصطلاح دلالت مىكند به بخش تازهاى از فلسفه طبيعى كه مربوط به تحقيق در قوانين
مخصوص پديدههاى اجتماعى است.» (A .Comte ,Cours
dephilosophie positive( در نظر اوگوست كنت جامعهشناسى به دو بخش تقسيم مىشود. اول
قوانين مربوط به جامعه ايستمند (Statique Sociale( دوم قوانين مربوط به جامعه توانمند (Dynamique Sociale( محتواى مجموع اين شعبه از دانش اين است كه از پديدههاى اجتماعى،
از آن جهت كه مانند پديدههاى مادى يا زيستى تابع قوانين طبيعت است، بحث مىكند.
جامعهشناسى مدعى است كه جامعه انسانى داراى كيان مخصوصى است كه
نمىتوان آن را به كيانها و طبايعى تاويل كرد كه در روانشناسى و زيستشناسى مورد
تحقيق قرار مىگيرد.
مذهب اصالت اجتماعيات (Sociologisme( مذهبى است كه مباحث اساسى فلسفى و حوادث
تاريخ اديان را به جامعهشناسى باز مىگرداند. اين مذهب، ضد مذهب اصالت نفسانيّات
(Psychologisme( است كه حوادث و پديدههاى اجتماعى را به حوادث نفسانى تأويل
مىكند. «بوترو» گويد: اصالت نفسانيّات و اصالت اجتماعيات، پديدههاى دينى تحت
تأثير عوامل نفسانى يا اجتماعى را به پديدههاى طبيعى باز مىگرداند» (Boutroux science et religion( وى اين دو مذهب را در مقابل مذهب روحانى يا
تجربه دينى يا عملگرائى قرار مىدهد.
اصالت اجتماعيات در زيبائىشناسى، (Sociologisme
esthetigue(
مذهبى است كه شعور افراد نسبت به الزامات اخلاقى را به تمايلات مصرّانه حيات
اجتماعى و مقتضيات آن تأويل مىكند.
اگوست كنت لفظ جامعهپرستى را (Sociolatrie( به روابط مختلفى اطلاق مىكند كه در زندگى
اجتماعى، هر فردى را به شركت در فعاليتهاى مشتركى بر مىانگيزد كه جامعه آن را
ايجاب مىكند.
اگوست كنت همچنين اصطلاح حكومت جامعه (sociocratie( را به معنى حكومتى اطلاق مىكند كه در تسلط
بر جامعه، از اين جهت كه هر فردى عضوى از جامعه است، عمل مىكند.
او اصطلاح مركزيت جامعه را (Socioc entrisme( به معنى اعتقاد انسان به اينكه جامعهاى كه
او در آن زندگى مىكند مركز عالم است، به كار مىبرد.
لفظ اجتماعى، منسوب به اجتماع است. چنانكه مىگويند:
عالم اجتماعى و روش اجتماعى. لفظ جامعه (Socialite( عبارت است از روابط اجتماعى و يا صفاتى كه
جامعه را متمايز مىكند.
روش جامعهسنجى (Sociometrie( متكى بر تطبيق روش سنجش در جامعهشناسى است.
تكميل اين روش از طريق طرح پرسشهايىTests است كه هر يك از افراد نظر خود را راجع به آن
مسائل اعلام مىكند.
سپس جوابهاى افراد آمارگيرى مىشود و نسبت آنها با مجموع آرا، بررسى
و معين مىشود. اين روش سنجش، نزديك به روش ترسيم گروه نما (Sociogramme( است كه ارتباط افراد را با يكديگر نشان
مىدهد.
اجماع
فارسى/ هم داستانى
فرانسه/Unanimite ,Consensus
انگليسى/Unanimity ,Consensus
لاتين/Unanimitas Consensus
اجماع در لغت به معنى عزم و هم آهنگى است. در قديم اين اصطلاح به دو
معنى به كار مىرفته است: يكى به معنى تصميم اهل حل و عقد در يك امر معين، دوم به
معنى اتفاق نظر مجتهدين در زمان معينى در مورد يك امر دينى. اجماع به معنى دوم يكى
از حجّتهاى شرعى است.