و چهارم آنست- كه [2]: حكم بر برخى كرده باشد- بنفى- و نيستى
[3] چنان كه گوئى: نيست برخى [4] مردم دبير. و اين را جزوى سالب
[5] خوانند.
و سور وى، لفظ نيست برخى [6] بود، و ورا سورى [7] ديگرست، و وى لفظ نه همه است، و لفظ نه هر چه، و نه هر. زيرا كه چون
گوئى: نه همه مردم دبير است، يا گوئى: نه هر چه مردم است دبير است، يا [8] گوئى: نه هر مردمى دبير است [9]، حكم نيستى كرده باشى، پس سالب بود؛ و
حكم بر همه نكرده باشى [10].
زيرا كه چون گوئى: نه همه، شايد كه برخى بود
[11]. پس اين گفتار
[9] - بى: «يا گوئى نه هر چه» تا «هر مردمى دبير است»- ن،- چون
گوئى نه هر مردم دبير است يا گوئى نه هر مردمى الخ- ق،- در نسخه «د» مثال سوم «نه
هر الخ» را بر مثال دوّم «نه هر چه الخ» مقدم آورده.
[10] - بى: باشى- ن،- و همه را حكم نكرده باشى- نسخه.