نام کتاب : برهان شفا نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 587
است، ولى اگر به معنى جدا ساختن مطلق علم از غير علم باشد، درست
نيست. زيرا نهتنها ابن سينا و ارسطو، ضابطهى جداسازى علم از غير علم را جستجو
كرده، يافته، و مطرح ساختهاند؛ بلكه حتى افلاطون، نيز، در جستجوى اين ضابطه بوده
است: سراسر محاورهى تهئه تتوسsotetiaehT افلاطون در جستجوى معرفت حقيقىemetsipE است. تشبيه «خط» افلاطون (- جمهورى:
509 و 6- 511) از معيار و ضابطهى تمييز علم حقيقى از علم غير حقيقى
و گمانaxoD
تصوير روشنى ارائه مىكند. از اين جهت، و از نظر تاريخى شايسته است، مسالهى تمييز
را «مسالهى افلاطون» بناميم. نيز- يادداشت شمارهى 468 و يادداشت شمارهى 487 و
متن مربوط به آنها.
(411) - اين بحث ديگرى است كه در اين فصل
مطرح مىشود و به موازات انولوطيقا الاواخر (مقالهى اول، فصل 19، 81 ب: 10 و بعد)
نوشته شده است.- يادداشت شمارهى 416 پس از اين.
(412) - يعنى هر محمولى بر هر موضوعى نسبت
داده شود، يا نسبت بين آنها خودبهخود بيّن و روشن است (يعنى: قضيهى تأليف شده
از آنها تحليلى است)، و يا نسبت بين آنها خودبهخود بيّن و روشن نيست (و قضيّهى
تأليف شده از آنها تركيبى است. در صورت اول تصديق چنين قضيهاى به حدّ اوسط،
يعنى:
به قياس و استدلال، نياز ندارد، ولى در صورت دوّم تصديق قضيه به
استدلال، و بنابراين به حدّ اوسط، نيازمند است؛ زيرا هر استدلال ناگزير شامل حدّ
اوسط است.
(413) - يعنى هرگاه كسى استدلال كند و
استدلال او برهانى باشد، بايد از مقدّماتى استفاده كند كه وسط ندارند. حال اين
مقدّمات
(1) يا بهطور كلّى وسط ندارند، و
(2) يا وسط دارند، ولى در علمى كه شخص
استدلالكننده در آن علم استدلال مىكند وسط ندارند و به عنوان اصل موضوع پذيرفته
شدهاند. در صورت دوّم بايد مقدّماتى كه در اين علم به عنوان اصل موضوع پذيرفته
شدهاند، در جاى خود به مقدّمهاى منحلّ شوند كه در حقيقت وسط ندارد.
(414) - يعنى قياس از آن جهت كه قياس خطابى،
يا قياس جدلى است، صحيح است.
(415) -- افلاطون، جمهورى: 336، و مخصوصا
339، و بعد. تلفظ اسم «تراسى ماخوس» در ترجمهى انگليسى چنين است:suhcamysarhT .
(416) - اين حكم حاصل بحثى است كه در
پاراگراف 484 آغاز شده بود.
(417) - در حمل منعكس و بالعرض، موضوع به
صورت بالقوه دو بار اخذ مىشود. وقتى مىگوييم: «سفيد انسان است»، يعنى ذاتى كه
سفيد است (يعنى: انسان) انسان است. پس در واقع در اين قضيه، «انسان» دو بار اخذ
شده است.
(418) - بنابراين حمل بالعرض و منعكس، كه آن
را عكس الحمل نيز مىنامند، دو صورت دارد:
(1) آنچه واقعا موضوع است، محمول و آنچه
واقعا محمول است، موضوع قرار داده شود؛ مثل: «سفيد انسان است». و
(2) دو عرض، كه
بر يك موضوع قابل حملاند، بر يكديگر حمل شوند؛ مانند: «سفيد متحرّك است».
پس اصطلاح اوّل «محمول بالحقيقه» اين است كه محمول در حقيقت شأنيت
محمول واقع شدن داشته باشد؛ مثل اعراض نسبت به جوهر.
(419) - در اين پاراگراف، ابن سينا، اصطلاح
ديگرى براى «محمول بالذّات و بالحقيقة» معرفى مىكند. فرض
نام کتاب : برهان شفا نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 587