نام کتاب : برهان شفا نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 588
كنيم كه «الف» موضوع و «ب» محمول آن باشد؛ اگر «ب» به خودى خود به
«الف» نسبت داده شود، در اين صورت «ب» محمول بالذّات «الف» است؛ ولى اگر «ب» به
خاطر چيز ديگرى به «الف» نسبت داده شود، در اينجا «ب» محمول بالعرض «الف» محسوب
مىشود.
ابن سينا خود براى مورد اول قضيهى: «سنگ متحرّك است» را مثال آورده
است؛ و براى مورد دوّم، در پاراگراف بعدى، دو مثال زده است: (1) كسى كه در كشتى،
ساكن است، متحرّك است، و (2) درخت انگور سفيد است.
در مثال مورد اول، براى اينكه موضوع محمول را، يعنى: سنگ حركت را،
دارا باشد به يك علت نياز دارد. علّتى بايد حركت را در سنگ به وجود آورد؛ ولى وقتى
علّتى سنگ را به حركت درآورد، وصف حركت واقعا وصف سنگ مىشود. البته در متن قضيّه
استناد حكم به آن علّت ذكر نمىشود و در نتيجه موضوع قضيّه بدون آنكه مقيّد به آن
علّت شود، موضوع حكم واقع مىشود: مثلا گفته نمىشود: «سنگ پرتاب شده از بالا
متحرّك است». در فلسفهى اسلامى به اينگونه قضايا مىگويند قضايايى كه در آن
«حيثيّت تعليليه» وجود دارد. بنابراين وظيفهى حيثيّت تعليليه فقط واسطه بودن در
ثبوت حكم بر موضوع است. اگر گفته شود: «انسان ضاحك است» در اينجا، انسان از آن
جهت كه انسان است ضاحك نيست، يعنى: حيثيّت اين قضيه حيثيّت اطلاقيّه نيست؛ زيرا
ضاحك بودن انسان ناشى از تعجّب كردن اوست. پس قضيّهى مذكور در اصل به اين صورت
است كه: «انسان متعجّب ضاحك است» و اين همان حيثيت تعليليه است. بنابراين قضايايى
كه در آنها حكم براساس حيثيت تعليليه (يعنى: واسطه در ثبوت) است، محمول آنها
محمول بالحقيقه و بالذّات است.
امّا در بعضى از قضايا علاوه بر حيثيّت تعليليه، حيثيّت ديگرى لازم
است تا موضوع بتواند محمول را بپذيرد. موضوع بايد قيدى داشته باشد تا محمول بر آن
حمل شود؛ در اينگونه قضايا، موضوع به همراه قيد، موضوع حكم است. مانند: «جسم
رنگين قابل رؤيت است»؛ در اينجا جسم از آن جهت كه جسم است قايل رؤيت نيست، بلكه
از آن جهت قابل رؤيت است كه «رنگين» است. پس موضوع اين قضيه، جسم نيست بلكه «جسم
رنگين» (يعنى: موضوع به علاوهى قيد) است؛ و «قابل رؤيت بودن» وصف جسم رنگينى است،
آن هم وصف واقعى. حيثيّت اينگونه قضايا، كه موضوع به علاوهى قيد و به صورت تركيب
موضوع است، حيثيّت تقييديه است.
ابن سينا براى حمل بالعرض در مقابل اين نوع حمل بالحقيقه (حيثيّت
تعليليه) مثالهاى دوگانهاى را كه در بالا آورديم مطرح ساخته است؛ در مثال اول،
حركت به كسى نسبت داده شده كه در داخل كشتى متحرّك، ساكن است. و در مثال دوّم
سفيدى به درخت انگور نسبت داده شده است. در حالىكه در مثال اوّل، وصف حركت در
واقع وصف كشتى است و در مثال دوّم سفيدى در واقع وصف خوشههاى انگور است. اينگونه
قضايا را، كه در آنها موضوع حكم را به خاطر وساطت چيز ديگر دارا است، قضايايى
مىدانند كه در آنها «واسطه در عروض» به كار رفته است. در مثال اوّل حكم حركت حكم
كشتى است ولى به واسطهى كشتى به شخصى نسبت داده شده كه در كشتى نشسته است؛ و در
مثال دوّم سفيدى حكم خوشههاى انگور است كه به واسطهى خوشههاى انگور به درخت
انگور نسبت داده شده است.
پس محمول بالعرض، به اين معنى، محمولى است كه با واسطه در عروض، بر
موضوع خود عارض
نام کتاب : برهان شفا نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 588