نام کتاب : در قلمرو بلاغت نویسنده : علوى مقدم، محمد جلد : 1 صفحه : 444
اعجاز.
درست است كه در ميان قوم عرب، فصحا و بلغائى وجود داشته كه كلام
پيراسته و سخن استوار، مىگفتهاند ليكن گاه در موردى كه كلام به شرح و تفصيل نياز
داشته و ضرورت ايجاب مىكرده كه كلام مطنب آورده شود، آنان كلام را موجز
مىآوردهاند و به معنى خلل وارد مىشده است، ليكن سخن پيامبر چنين نيست، بلكه در
نهايت فصاحت و بلاغت است و به شيوهاى استوار، معانى فراوان را در كلمات اندك،
بازگفته است و در مواردى كه كلام، به بسط و شرح، نياز داشته است، پيامبر، مبسوط و
مفصّل سخن گفته و آنگاه، كه حديث، قصر و ايجاز را، ايجاب مىكرده، سخن به كوتاهى
بيان شده است.
فصاحت و بلاغت پيامبر، ذاتى و طبيعى وى است، در صورتى كه فصاحت فصحاى
عرب بوسيله تعليم و تلقين هم بوده است. محيط پرورشى پيامبر و استعداد ذاتى و فطرى
او در اين امر بىتأثير نبوده است؛ زيرا پيامبر در افصح قبائل، از لحاظ نطق و بيان
پرورش يافته، در خاندان بنى هاشم متولّد شده و قبيله بنى سعد بن بكر (افصح قبائل
بودهاند و در اطراف مكّه در آمدوشد و اطفال قريشيان را جهت شير دادن مىبردهاند)
او را به شيرخوارگى و رضاعت گرفته است و بىجهت نيست كه پيامبر، گفته است: «أناأفصح العرب، بيد انّى من قريش و
نشأت فى بنى سعد بن بكر».
حسن بن على عليهما السّلام، از هند بن ابى هالة مىخواهد كه اوصاف
حضرت پيامبر را بيان كند، ابن ابى هالة، يك سلسله صفات ظاهرى و صورى پيامبر را باز
مىگويد، امام حسن از او مىخواهد كه شيوه سخن گفتن او را برايش تعريف كند، هند بن
ابى هالة مىگويد: پيامبر، هميشه در حال انديشيدن بود و جز در مورد نياز، سخن
نمىگفت، وقتى هم كه سخن مىگفت «يتكلّمبجوامع الكلم» يعنى معانى فراوانى را به الفاظ كمى بيان مىكرد 4، «معحكمة و سمّو و بلاغة» بطورى كه در
سخنانش نه فزونى بود و نه كاستى. و در ميان فصحاى ديگر، كسى را نمىتوان به اين
جامعيّت نشان داد و بىجهت نيست كه وقتى از آن حضرت مىپرسند كه ما سخن فصحاى عرب
را زياد شنيدهايم و كلام آنان را بررسى كردهايم، ليكن كسى را فصيحتر از تو
نجستهايم، ترا چه كسى تعليم داده است؟ جواب مىدهد: «أدّبنىربّى فاحسن تأديبى» يعنى مرا خدايم
نام کتاب : در قلمرو بلاغت نویسنده : علوى مقدم، محمد جلد : 1 صفحه : 444