آن گاه به اين مسئله باز مىگردد كه در قرآن ترديدى نيست و فقط جهل
آنهاست كه ايشان را به تكذيب قرآن وا مىدارد (40) قرآن ما را به معارضه با مشركان
و بيزارى از ايشان فرا مىخواند و ضلالت كسانى را كه به قرآن كافر شدهاند باز
مىنمايد و مىگويد كه آنان كور و كراند ولى عامل اين كورى و كرى خودشان هستند.
زيرا خدا به كسى ستم نمىكند. (44) سپس به اين نكته مىپردازد كه خداست كه مالك
سود و زيان است و ما بايد بر او توكل كنيم و بتان را ترك گوييم (52) و نيز تأكيد
مىكند كه قرآن و هر چه در آن آمده حق است و پاداش روز جزا بر حق است و وعده
خداوند راست است و خداست كه زنده مىكند و ميميراند و قرآن شفاعت و موعظه است.
(58) همه اين امور دل مؤمنان را استوارى مىبخشد تا از مشركان برائت جويند.
/ 321 و قرآن بيان مىدارد كه وضع قانون شريعت خاص خداوند است نه
كسانى جز او از اين رو كسانى را كه به عنوان وضع قانون شريعت بر خدا دروغ مىبندند
سخت بيم مىدهد. خدا هر سخنى را مىشنود هر چيز چه خرد باشد و چه بزرگ در نزد او
ثبت و ضبط مىگردد. (61) دوستان خدا را از چيزى هراس نيست (بر عكس دوستاران بتان.)
خدا دوستان را بشارت مىدهد و عزت و غلبه از آن خداست نه از آن مشركان و هر چه در
آسمانها و زمين است متعلق به خداست نه به طاغوتان. اوست كسى كه شب را جاى آرامش ما
قرار داد و روز را روشن ساخت تا مردم توانند ديد و به كارهاى خود توانند پرداخت و
بتان را هرگز چنين توانى نيست. (62/ 67) مشركان مىگويند كه خدا را فرزند است. اين
سخنى گمراه كننده است.
زيرا خدا بىنياز است. گوينده چنين افترايى هرگز رستگار نمىشود زيرا
هدف افتراء متاع دنيوى است كه چيزى است بىمقدار و پايان كار مشركان به سبب كفرشان
عذابى شديد است. (70) تا اينجا به مثابه مقدمهاى است براى اين سخن كه بايد از
مشركان برائت جست همان گونه كه شيخ پيامبران نوح عليه السلام برائت جست و خداوند
قوم او