كسى كه خدا بر دلش مهر نهاده است در فهم حقايق تا حد معينى پيش
مىرود ولى راه به پايان نمىبرد و هرگز به ريشههاى اصلى نمىرسد. فقر را
مىبيند، بدون آن كه آن نظام اقتصادى را كه عامل فقر است ببيند، بيمارى را مىبيند
بدون آن كه از عدم رعايت بهداشت خبر شود. اوضاع آشفته اجتماعى را مىبيند ولى
نمىتواند دريابد كه سبب مستقيم و يا غير مستقيم آن طاغوت است. بدين گونه تا ابد
در عذاب باقى مىماند.
انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ بنگر كه
آيات خدا را چگونه به شيوههاى گوناگون بيان مىكنيم.» خداوند آيات را به گونهاى
روشن و آشكار بيان مىدارد و با وجود اين.
ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ باز هم روى برمىتابند.» يعنى
پس از گونه گون بيان كردن آيات و تفصيل و توضيح آنها باز هم از آن اعراض مىكنند
گويى برايشان اهميت ندارد.
در حالى كه اگر اندكى بينديشند در مىيابند كه خداوندى كه چون
كشتيشان بشكند و گرفتار امواج شوند به درگاه او تضرع مىكنند همان خداوندى است كه
در اين جهان آنان را از نعمت امن و امان برخوردار ساخته و اگر بخواهد مىتواند
نعمت از ايشان باز گيرد. و لحظات عمرشان پر از رعب و وحشت سازد. و اگر نظر رحمت
خدايى نباشد ممكن است كوچكترين چيزى سبب هلاكتشان شود. پس چرا در اوقاتى كه احساس
مىكنند زندگانىشان به طور عادى مىگذرد، به درگاه خداوند تضرع نكنند.
[47] آيا انسان را دو گونه زيستن است: يكى عادى و يكى استثنايى؟ آيا
انسان نبايد احتمال بدهد كه/ 72 ممكن است در هر لحظهاى مرگ فرا رسد يا عذاب يا
بيمارى و يا فقر بر او چيره گردد. چرا نبايد احتمال دهد؟ زندگى پر است از اين
بلاهاى ناگهانى. چه بسا لحظاتى در راهند، آكنده از رعب و مرگ. ولى ما براى آنها در
برنامه روزمره خود جايى باز نمىكنيم، يا مىدانيم كه چه اتفاقى مىافتد و
نمىتوانيم در برابر آن مقاومت كنيم ولى هم چنان دستخوش غرور و خودپسندى باقى