اول: راهى كه به هدف ما منتهى مىشود، راهى راست و درست باشد.
دوم: براى ديدن اين راه از بينايى كافى برخوردار باشيم. خداست كه
آيينها نهاده و راهها گشوده تا مردم بتوانند به اهداف خود نايل آيند.
و هم اوست كه انسان را بصيرت بخشيده كه اگر از آن محروم گردد با
صخرههاى كوهستان برخورد خواهد كرد و از گردنهها فرو خواهد غلتيد و نه تنها راه
گم خواهد كرد جان نيز بر سر كار خود خواهد نهاد.
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ
أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ
بِهِ بگو: آيا مىدانيد كه اگر گوش و چشمان شما را باز ستاند و بر
دلهايتان مهر نهد چه خدايى جز اللَّه آنها را به شما باز مىگرداند؟» در آيات قرآن
«سمع» به صورت مفرد آمده، چه بسا از اين رو كه آنچه انسان مىشنود به عقل نزديكتر
است و به كليات و مجردات پيوستهتر. مخصوصا اگر بگوييم كه مراد از «سمع» سخنانى
است كه در پيرامون حقايق از ديگران مىشنويم. در حالى كه «ابصار» هميشه به صورت
جمع آمده و چه بسا از اين رو كه آنچه انسان مىبيند متنوع و مختلف است و نزديكتر
به واقعيات خارجى.
ممكن است آنچه بشر مىشنود و به ذهن او منتقل مىشود از تجارب و علم
ديگران باشد و ممكن است چيزهايى باشد كه او خود دريافته يعنى مستقيما از علم و
آگاهىاش. اين دو منبع آگاهى راه به دل (دماغ) دارند پس اگر خداوند بر دل مهر نهد
و در آن بربندد و معيارهاى عقلى از آن باز ستاند، براى آدمى چه باقى مىماند؟ او
قدرت تعقل و احساس را از دست مىدهد آرى، چيزهايى مىشنود، چيزهايى مىبيند ولى از
آنها به حقايق جديدى نمىرسد و نمىتواند به يارى آنها/ 71 به حقايق و واقعيتهاى
ديگر برسد. شعله آتش را مىبيند بدون آن كه بينديشد كه اين شعله حكايت از حرارت
دارد و حرارت راه احتراق و انبساط است و آن بدون سبب ايجاد نمىشود و آن كه اين
آتش برافروخته حتما داراى هدف و انگيزههايى بوده است، نه، وى فقط شعله را مىبيند
و گاه در آن مىافتد و مىسوزد. چنين است حال