اگر انسان در كتاب زندگى بينديشد به حقيقت پى خواهد برد و همچنين است
اگر در نفس خود تدبّر كند و در پى يافتن اين سؤالها باشد كه من كيستم؟
چگونه آفريده شدهام؟ چه دارم؟ و سررشته كارهاى من به دست كيست؟.
من موجودى هستم كه خود مالك سود و زيان خويش نيستم مگر در حدود حريت
و امكانهايى كه خدا به من عطا كرده است. من علم غيب نمىدانم به دليل اين كه به
سبب عدم آگاهىام از آينده زيانهاى بسيار مىبينم. آنچه را هم كه از من پوشيده است
نمىبينم. بسا حوادث ناروا كه من خود به استقبال آنها مىروم. انسان نيازمند است
به پيامبرى كه او را به آينده هشدار دهد، و او را از آن بر حذر دارد و به او
بشناساند كه چگونه از آينده بهرهمند گردد.
خدا مرا چگونه آفريد؟
خداوند، غريزه جنسى در پدر و مادر من قرار داد آن گاه كه آن دو را از
يك