بقاى عوامل تمدن، و تقوى يك ضمانت تشريعى و سياسى و اقتصادى و رفتارى
است براى بقاى چارچوبهاى تمدّن.
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا
عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ- اگر مردم
قريهها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كرده بودند بركات آسمان و زمين را به رويشان
مىگشوديم.» چه بسا مراد از بركات هر چيزى باشد كه زندگى بشر را تكامل مىبخشد و
به درجات بالاتر ارتقاء مىدهد.
/ 390 وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا
يَكْسِبُونَ ولى پيامبران را به دروغگويى نسبت دادند. ما نيز به كيفر كردارشان
مؤاخذهشان كرديم.» زيرا شرايط سختى كه بشر بدان گرفتار مىشود به سبب روى برتافتن
از حقايق و روى آوردن به اعمال ناپسند است و از همين جا مىتوانيم به انديشه جديدى
در فلسفه تاريخ و فلسفه تمدّن دست يابيم كه از دو ديدگاه افراطى به دور است
انديشه نخست، كه معتقد است تمدّنها سيكل حياتى محتومى دارند چونان
زندگى بشر كه نخست كودكى است و سپس جوانى و بعد از آن پيرى و سرانجام هم مرگ.
انديشه دوم، كه معتقد است تمدّنها نتيجه انديشهاى مدنى هستند كه
اطراف اين تمدّن رشد مىكنند و از امكانات جامعه برخوردارند تا تمدّن گردند.
انديشه سوم، كه مىتوان از اين آيات استنباطش كرد- اگر تفسيرى كه ما
كرديم صحيح باشد- و اين چنين است
تمدّن دو عامل دارد: عامل طبيعى كه عبارت است از دشواريهاى تباهى كه
از شرايط سخت يا برخوردهاى اجتماعى برمىخيزد زيرا از اين رقابت تنگاتنگ نشأت
مىگيرد و در اين صورت نخست اصلاح نواقص خواهد بود و سپس رفاه و راحتى. اين عامل
طبيعى تقريبا همچون ديگر قوانين اجتماعى بر اساس سنتهاى طبيعى حركت مىكند.