تضرع، بازگشت به خويشتن خويش است و آگاهى يافتن از نقص و عجز و
انحراف خود، دور از هر استكبار و خودپسندى يا مغرور شدن به گناه. تضرع به درگاه
خدا ما را از اعتماد به خود برخوردار مىسازد تا بتوانيم به يارى خدا بر همه نقصها
غلبه يابيم.
/ 389 شايد اين آيه توضيحى باشد براى آغاز جهش جوامع و شرايط واقعى
آن، يعنى همان شرايط دشوارى كه با شدّت به مبارزه با آن برمىخيزد و اين همان
خودآگاهى است با كاستيهايى كه بايد تكميلش كرد و امكاناتى كه بايد به ثمر نشاند.
[95] پس از تضرع و تكميل نواقص در اثر توكل به خدا و با اعتماد به
ارزشهاى والا، مرحله رفاه مىرسد، آنجا كه همه سختيها به آسانى و سلامت تبديل
مىشوند و پس از آن مرحله آسودگى و فراخى است مرحلهاى كه نعمتهايى كه بدان دسترس
دارد از حد نياز او فراتر مىرود. در چنين حالى جامعه به سبب طغيان و نوشخوارى و
تجاوز فاسد مىگردد و گرفتار زوال مىشود. البتّه اين زوال اندك اندك جامعه را
عارض نمىشود بلكه ناگهان و بىخبر از مردم بر آنها فرود مىآيد.
ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا
آن گاه جاى بلا و محنت را به خوشى و خوبى سپرديم تا شمارشان افزون شد.» يعنى
نعمتشان افزون شد.
وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ
فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ- و گفتند:
آن پدران ما بودند كه دچار سختى و بيمارى شدند. آنان را بىخبر فرو گرفتيم.»
نه حتميات، بلكه حقايق
[96] اين حركت دورى در جوامع امرى ضرورى و حتمى نيست، نيز نه سنت الهى،
بلكه حقايقى است تاريخى و بشر مىتواند آن را از طريق ايمان و تقوى تغيير دهد.
زيرا ايمان يك ضمانت عقيدتى و فرهنگى و اجتماعى است، براى