ورزيده سركشى كرده، مخاطب مىسازند، و آن سخنان مىگويند، بايد به
خود آييم و بار ديگر در پرونده اعمال خود بنگريم كه در آن عرصه كه ديگر نه
مىتوانيم توبه كنيم و نه مىتوانيم براى جبران ما فات به دنيا باز گرديم چه حال
خواهيم داشت پس اكنون كه فرصت زندگى داريم بياييد به درگاه پروردگارمان توبه كنيم
و خود را اصلاح نماييم و به اصحاب اعراف كه همانندان آنان در ميان ما زندگى
مىكنند- آن سان كه پيامبران در ميان اقوام خود- و از ديدن چهرهها، مؤمنان و
كافران را مىشناسند، تقرب جوييم و از خداوند به زارى بخواهيم كه ما را توفيق آن دهد
كه خويشتن به صلاح آريم و به نصايح خيرخواهانه پيشوايان كه همانند اندرزهاى پزشكى
است كه بيمارى را تشخيص داده و اكنون دارويى تجويز مىكند، گوش فرا دهيم. شايد در
سرنوشت ما مؤثر افتد. بگذار آن وضع وحشتناك را در ذهن خود زنده سازيم زيرا تخيل ما
چونان بالهايى است كه ما را به قله حقايق فرا مىبرند تا بتوانيم آينده دور را كه
از نظر ما پنهان است نيكو بنگريم.
[49] آنان كه اعرافند به اهل بهشت مىنگرند و از دوزخيان مىپرسند
أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ
بِرَحْمَةٍ- آيا اينان همان كسانند كه شما سوگند خورده بوديد كه رحمت حق
نصيبشان نمىشود؟» اينك بنگريد كه چسان غرق در نعمت خداوندند و سوگند شما باطل و
دروغ بود. سپس به مؤمنان خطاب مىشود كه
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ
تَحْزَنُونَ- داخل در بهشت شويد نه بيمى بر شما است و نه غمگين مىشويد.» بر
آدمى است كه نپندارد كه اگر در امرى پاى فشرد و اصرار ورزيد يا درباره آن سوگند
خورد، مىتواند حقيقت را دگرگون سازد، كه اگر چنين كند بيش از بيش خود را رسوا
ساخته است.
[50] سرنوشت كسى كه به حقيقت كافر است اين است كه دست نياز پيش
مؤمنان دراز كند، اينان/ 331 به سبب ايمانشان به نعمتهاى بهشتى دست يافتهاند