گفت: آيا بتان را به خدايى مىگيرى؟» ابراهيم اين سخن كوبنده را به
برادر كوچكتر از خود يا به دوست و همكارش نگفت، نه، زيرا فشارى كه جامعه به او
وارد مىآورد به سبب پدرش آزر بود.
آزر پدر ابراهيم نبود. عم او بود كه او را پرورده بود و ابراهيم او
را پدر خطاب مىكرد. قرآن از آزر سخن گفته تا به ما بگويد كه ايمان ايستادگى در
برابر نيرومندترين سلطه اجتماعى است نسبت به فرد و خضوع نكردن در برابر اوست، و آن
سلطه، سلطه مربى و سرپرست است. ابراهيم پس از آن كه از خضوع در برابر پدر سر بر
مىتابد، آن گاه به جامعه جاهلى مىپردازد و مىگويد
/ 111 إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ
تو را و قومت را به آشكارا در گمراهى مىبينم.» ترس از جامعه نمىگذارد كه تو
حقايق را بفهمى، زيرا در چنان حالتى نمىخواهى در آن افكار باطل ترديد كنى پس هم
چنان در پى آنها مىروى. به همين سبب است كه مردم تابع همان افكار هستند تا آنجا
كه گفتهاند: جامعه بت فرد است بعضى از افراد، افكار و عقايد اجتماع را امرى محتوم
مىشمارند. در اين صورت تو بايد به خود و انديشه خود متكى باشى و مطمئن، تا بتوانى
در مجادله بر همه افراد جامعه فايق آيى.
چگونه براى ما يقين حاصل مىشود؟
[75] هنگامى كه ابراهيم از فشار جامعه خود خلاص شد، خداوند ملكوت
آسمانها و زمين را به او نشان داد
وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ بدينسان به ابراهيم ملكوت آسمانها و
زمين را نشان داديم تا از اهل يقين گردد.» يعنى از شك به يقين گرايد. كسى كه آدمى
را قدرت شك كردن داده نيز