علم و قدرت و حكمت مىنگرد و از اين طريق به اذن خدا به حق راه
مىيابد و در كار خويش توفيق مىيابد.
عقل، انسان را هدايت مىكند تا اعتراف كند كه خداى تعالى متغير نيست
بالاتر از هر نيرويى است، قدرتى فراز قدرتش نيست. وقتى نظر باز كند و بنگرد كه
ستارگان و ماه و خورشيد چون وقت فروشدنشان رسد بىهيچ اختيارى بر بستر غروب
مىآرامند، يقين مىكند كه اينان نمىتوانند خدايان باشند. ابراهيم از خلال نگرش
به پديدههاى عالم وجود، و ايمان به اين كه اينها صلاحيت ندارند كه خدا شوند،/ 110
به حقايق ديگرى دست يافت. از آن جمله: آن كه تو را به خدا راه مىنمايد هم خداست و
آن كه نمىتواند خدا باشد شريك خدا هم نتواند كه باشد بنا بر اين بايد همه خدايان
را به دور افكند و جز در برابر اللَّه سجده نكرد.
شرح آيات
آرى براى احترام و نه براى عبوديت
[74] بدون فداكارى به حقايق نتوان رسيد. كسب علم نيز نيازمند كوشش
است. بشر همواره در معرض تهاجم قواى طاغوتى يا قواى طبيعى است. تا مگر او را بنده
خود سازند. از اين رو براى آزادى از اين تهاجم بايد به آزادى فكرى و عقيدتى دست
يابد. ابراهيم نيز چون هر فرد ديگرى در جامعه جاهلى، در معرض تهاجم طاغوت است
طاغوت مىخواهد او را در بند خود كشد. ولى ابراهيم طاغوت را طرد مىكند و در برابر
آن مىايستد. طاغوت در جامعه يك جو فكرى پديد مىآورد.
بسا افراد جامعه او را تأييد كنند و خطاهايش را به ديده اغماض
بنگرند. اين جو در برخورد با يكى از افراد جامعه حتى نزديكترين افراد چون پدر و
مادر و مربى انسان كه او را با افكار باطله تغذيه مىكند بر او فشار مىآورد.
اينان مدّعى مىشوند كه مردمى شايسته احتراماند و احترامشان واجب است و ابراهيم
اين فكر را مردود مىشمارد و ندا برمىآورد آرى، پدر را بايد محترم داشت ولى بنده
او نبايد شد.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً
آلِهَةً و ابراهيم پدرش آزر را