سرگردان مىشود كه به هر سويى باد بوزد بهمان سوى مىرود و براى
مصلحت حقيقى خود كار نمىكند و از مبدئى كه غايت وجود اوست به تكاپو نمىافتد، آن
گاه روز قيامت فرا مىرسد «يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ
تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها[67]- روزى كه هر
كس به دفاع از خويش به مجادله مىپردازد»، و او چيزى پيشاپيش براى خود نفرستاده
است.
به عبارتى ديگر: آنچه وجود انسان را براى او ثابت مىكند، و او را به
مصلحت خود آشنا مىسازد، همان ايمان او به پروردگار خويش است. پس ايمان به او
استقلال مىبخشد و ديدگاهى درست در برابر خويش و اعتماد به خود بدو مىدهد، و اين
از امتيازات بينشها و تذكّرات قرآن است كه بشر را از سلطه هوى و چيرگى شهوتها، و
بندگى گردنكشان و خوشگذرانان كه او را به سوى هواى نفس مىكشانند و او را از
مقاومت در برابر شهوات مىترسانند، آزاد مىكند. مؤمن از هواى خود مىگذرد تا وجود
خود را پى ريزى كند و تسليم جاذبههاى شهوت نمىشود، پس استقلال خود را تثبيت
مىكند، و با سلطه مستكبران مبارزه مىكند تا ذات خود را حفظ كند و به هستى و
موجوديّت خود بازگردد، در حالى كه فرهنگ جاهليّت با رنگها و جهت گيريهاى خود اين
ارزشها را از او مىگيرد و او را به حلّ شدن در محيط خود مىكشاند و از راه راست
به گمراهه مىافكند.
«أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ-
ايشان نافرماناناند.» كسانى كه از دژ ارزشها بيرون آمدند و گرگهاى هوى و درندگان
سركشى و طغيان آنان را ربودند.
[20] بلى، فراموش كردن خدا موجب گمراهى مىشود و انسان را از اهل
آتش مىسازد، زيرا اهل بهشت همان كسانى هستند كه خصلتهاى سه گانه در آنان به فزونى
وجود دارد (تقواى خدا، آمادگى براى آخرت و احساس مراقبت خدا) و هم چنان كه اين دو
گروه در صفات خود در دنيا تفاوت دارند در آخرت نيز در