برترين وسيله نقليهاى است كه بشر آن را كشف كرده است، و آن نيز
نعمتى الاهى است، و قرآن بعد از يادآورى از آن اين سؤال را طرح مىكند
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.
آيا عقل دليل كافى بر آن نيست كه بايد از آن كس كه اين نعمتهاى عظيم
را به ما ارزانى داشته است سپاسگزارى كنيم؟ چرا. ولى پروردگار بخشنده ما به لطف
خود، بر راهنمايى عقل به ياد وحى بودن را بر آن افزوده است، در عين آن كه براى ما
يك حجت بالغه است، بلكه به نعمتهاى خويش از طريق وحى بر بصيرت ما مىافزايد و
عقلهاى ما را برمىانگيزد و بر سختگيرى آن در مقابل هواى نفس و جلوگيرى كردن از آن
مىافزايد، پس هيچ كس حق گفتن اين سخن را ندارد كه از آن جهت نعمتهاى خدا را تكذيب
كرده كه آنها بر وى ناشناخته بوده است. و پس از اين بيان و تأكيد ديگر كوتاهى كردن
انسان از سپاسگزارى و معرفت پروردگارش، با يادآورى او به فضلش نمىتواند به غفلت
باشد، و نه به نادانى از آن روى كه علم نيز به بشر عنايت كرده است.
[26- 28] پس از گفتگو با عقل به زبان حقايق علمى كه بشر با چشم خود/
311 آنها را مىبيند و به جان او نفوذ مىكند، وحى و جدان آدمى را به صورت مستقيم
مخاطب قرار مىدهد و او را با ذكر بزرگترين و مؤثرترين حقايق در نفس او سخت تكان
مىدهد. و آن حقيقت مرگ و فنا است كه آدمى پيوسته در صدد گريختن از آن است، و حاضر
است كه مال يا عزيزترين كسان خود را فدا كند تا مگر مرگ او يك سال تأخير پيدا كند،
يا چند روز. و فناى همه چيز در پيرامون آدمى، همچون فناى خود او، دليلى بر يگانگى
خدا است، و پروردگار ما به اين مطلب همچون بزرگترين نشانهاى اشاره مىكند كه ما
را به شناختن و يكتا شمردن او مىرساند.
آرى. خدا از ما خواسته است كه به ظواهر و نمودهاى طبيعى نظر كنيم، و
درباره آنها بينديشيم، ولى از اين بابت خود را خسته نكنيم، بدان سبب كه اينها
نعمتها و آيات محضى هستند كه سپاسگزارى بر آنها واجب است و بايد به هدايت آنها به
دليل بودنشان برسيم. آنها حادث و نو پديدند و بنا بر اين آفرينندهاى دارند، و