نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 91
آگاهی از اهداف فرستاده طلحه و زبیر
امام صادق علیهالسلام فرمود: طلحة و زبیر مردی از طایفه عبدالقیس به
نام خداش را نزد حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام فرستادند و به او سفارش
کردند ما تو را نزد مردی میفرستیم که او و خاندانش را از دیر زمان به
جادوگری و کهانت میشناسیم. در میان اطرافیان ما تو از خود ما هم بیشتر
مورد اعتمادی که از او نپذیری و با او مخاصمه کنی تا حقیقت بر تو معلوم
گردد و بدان که ادعای او از همه مردم بیشتر است، مبادا ادعای او به تو
شکستی وارد کند. و از جمله راههائی که او مردم را با آن گول میزند، غذا و
نوشیدنی و عسل و روغن و اینکه با کسی خلوت کند میباشد، مبادا نزد او غذائی
بخوری و چیزی بیاشامی، به عسل و روغن او دست مزن و با او در خلوت منشین،
از همه اینها بر حذر باش و به یاری خداوند حرکت کن وقتی چشمت به او افتاد،
آیه سخرة را بخوان و از نیرنگ او و نیرنگ شیطان به خدا پناه بر، وقتی پیش
او نشستی تمام نگاهت را به او متوجه مکن و با او انس مگیر. آنگاه به او
بگو: همانا دو برادر دینی و دو پسر عموی نسبی تو، تو را سوگند میدهند که
رشته فامیلی را قطع نکن و میگویند: مگر تو نمیدانی که ما از روزی که
خداوند محمد صلی الله علیه وآله را قبض روح کرد، به خاطر تو مردم را رها
کردیم و با فامیل خود مخالفت نمودیم، اکنون که تو به کمترین مقامی رسیدی
احترام ما را تباه کردی و امید ما را بریدی، و اینک با وجود دوری ما از تو و
وسعت شهرهای حکومت تو، پی به توان ما در برابر خود بردی (که چگونه بر علیه
تو لشگرکشی کرده برخی شهرها را متصرف شدیم). کسی که تو را از ما و
پیوند ما منصرف میکند سودش برای تو از ما کمتر و دفاعش از تو نسبت به ما
سستتر است (ما از افرادی مانند عمار و ابنعباس و مالک اشتر برای تو
سودمندتریم) صبح برای آنکه چشم دارد آشکار است (حق روشن است). به ما خبر
رسیده که تو هتک حرمت ما را کرده بر ما نفرین نمودهای، چه باعث این کار
شده است؟ ما تو را شجاع ترین پهلوان عرب میدانستیم (نفرین کار مردم ترسو
است نه شجاع) تو مدام ما را نفرین میکنی آیا میپنداری که این کار تو ما
را شکست میدهد؟ فرستاده آنها پس از گرفتن پیام نزد حضرت امیرالمؤمنین
علیهالسلام آمد و آنچه به او دستور داده بودند به کار بست، وقتی حضرت علی
علیهالسلام او را دید که با خود سخنی را زمزمه میکند آیه سخره را
میخواند حضرت خندید و فرمود: ای برادر عبد قیس بیا اینجا و به مکانی نزدیک
خود اشاره فرمود: خداش گفت: جا وسیع است (همین جا خوب است) میخواهم
پیغامی را به شما برسانم. حضرت فرمود: اول چیزی بخور و بیاشام، لباس (سفر)
را درآور و روغنی (بر موهایت) بمال، بعدا پیام خود را برسان، آنگاه به قنبر
فرمود: ای قنبر برخیز و او را پذیرائی کن. خداش گفت: من به آنچه گفتی نیاز
ندارم!حضرت فرمود: میخواهم با تو تنها باشم؟ خداش گفت: هر رازی نزد من
آشکار است! (سخن محرمانه ندارم) حضرت فرمود: تو را به آن خدائیکه از تو به
خودت نزدیکتر است و میان تو و دل تو مانع میشود و خیانت چشمها و راز
سینهها را میداند: آیا زبیر آنچه را من به تو پیشنهاد کردم (خوردن و
آشامیدن و...) به تو سفارش نکرده؟ گفت: خدایا چنین است، حضرت فرمود: اگر
بعد از آنچه از تو خواستم (یعنی بعد از آن سوگندهای شدید) حق را کتمان
میکردی دیگر چشم بر هم نمیزدی (سریعا هلاک میشدی). تو را به خدا سوگند
آیا او به تو چیزی یاد نداد که وقتی نزد من آمدی آن را بخوانی؟ خداش گفت:
خدایا چنین است، حضرت فرمود: آیه سخره بود؟ گفت: آری، فرمود: بخوان آن را،
او خواند و حضرت آیه را تکرار میکرد و هر جا غلط میخواند اصلاح میفرمود
تا آنکه هفتاد بار آن را خواند! آن مرد گفت: چرا امیرالمؤمنین
علیهالسلام دستور میدهد که این آیه هفتاد بار تکرار شود؟ حضرت علی
علیهالسلام فرمود: آیا احساس میکنی که دلت آرام شد؟ گفت: سوگند به آنکه
جانم در دست اوست آری. حضرت فرمود: آن دو نفر به تو چه گفتند: (پیامشان را
بگو) خداش پیام را بیان کرد، حضرت فرمود: به آن دو بگو: سخن خود شما برای
استدلال علیه شما کافیست ولی خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند. شما
گمان میکنید که برادر دینی و پسر عموی نسبی من هستید، نسب را منکر نیستم
(در جد اعلا شریک هستیم) گر چه هر فامیلی گسسته است جز آنکه خداوند با
اسلام پیوند زده است. اما اینکه گفتید: برادر دینی من هستید، اگر راست
میگوئید شما با کارهائی که نسبت به برادر دینی خود کردید با کتاب خدا
مخالفت نموده و نافرمانی او را کردهاید (شورش بر حاکم عدل گناه است) و اگر
راستگو نیستید (در ادعای برادری با من) با این ادعا افترا بسته و دروغ
گفتهاید (در هر دو صورت گنهکار هستید) و اما مخالف شما با مردم بعد از
رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله پس این کار اگر به خاطر حق بود، آن کار حق
را با این مخالفتی که با من کردید شکستید و از بین بردید. و اگر از روی
(اهداف) باطل با مردم (حکومت ناحق) مخالفت میکردید گناه آن باطل با گناه
تازهای که کردهاید گریبانگیر شماست (مرتکب دو گناه هستید) اینها گذشته از
اینکه مخالفت شما با مردم (حکومت ناحق) جز برای طمع دنیا نبوده است، آنچه
گفتم سخن خود شما بود که گفتید امید ما را قطع کردی و ما را ناامید کردی
(یعنی این سخن شما نشان میدهد شما طمع دنیوی داشتید) و خدا را شکر که بر
من عیب دینی نگرفتید. مانع من از پیوند با شما همان است که شما را از حق
برگردانید و وادار کرد تا (بیعت) حق را از گردن خود دور کنید همچنانکه
چهار پای سرکش افسار خود را پاره میکند، و خداست پروردگار من که با او
چیزی شریک نسازم، پس سخن از سود کمتر و دفاع سستتر نکنید که شایستهنام
شرک خواهید بود. اما اینکه گفتید: من شجاعترین پهلوانان عربم و شما از
لعنت و نفرین من گریزانید، بدانید که هر مقامی مناسب کاری است (گاهی وقت
دعاست و گاهی هنگام جنگ) آنگاه که نیزهها از هر سو به جنبش آید و یالهای
اسبها پریشان شود و ششهای شما در درون شما (از ترس) باد کند، آنجاست که
خداوند مرا با دلی قوی کارگزاری کند. و اما اینکه از نفرین من ناراحتید، شما نباید از نفرین مردی که به پندار شما جادوگر و از طایفه جادوگران است بیتابی کنید! آنگاه
حضرت بر آن دو نفرین نموده گفت :خدایا زبیر را به بدترین وضع بکش و خونش
را در گمراهی بریز و طلحة را ذلیل کن و بدتر از آن را در آخرت برای آن دو
ذخیره ساز، آن دو به من ستم کردند و تهمت زدند (و نسبت جادوگری و کشتن
عثمان را به من دادند) و گواهی خود را پنهان کردند و نسبت به من از تو و
پیامبر صلی الله علیه وآله نافرمانی کردند، سپس به خداش فرمود: بگو آمین،
خداش گفت: آمین! در این موقع خداش (به خود آمد) و با خود گفت: به خدا مردی
را که اشتباهش از تو روشنتر باشد ندیدم، مردی که پیامی را میرساند که
پارهای از آن پاره دیگر را ابطال میکند و خداوند جای صحیحی در آن
نگذارده، من نزد خداوند از آن دو بیزاری میجویم. حضرت علی علیهالسلام
فرمود: برو نزد طلحة و زبیر و کلام را به آنها برسان، خداش گفت: نه به خدا
سوگند، من نمیروم مگر اینکه دعا کنی خداوند مرا هر چه زودتر به سوی شما
برگرداند و مرا به رضای خود در مورد شما موفق گرداند، حضرت امیرالمؤمنین
علیهالسلام دعا کرد، آن مرد رفت و دیری نگذشت که برگشت و در جنگ جمل در
رکاب حضرت کشته شد، خدایش رحمت کند. [1] .