responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 79
آگاهی از حالات یک زن و حل مشکل او

امیرالمؤمنین علیه‌السّلام روزی به وشاء (یکی از یاران خود) فرمود: نزدیک بیا،وشّاء گوید: نزدیک شدم، فرمود: برو به محله خودتان بر در مسجد مردی را می‌بینی که با زنی نزاع می‌کند، آنها را نزد من بیاور، و شاء گوید: به آنجا رفتم همانطور که حضرت فرموده بود زنی با مردی نزاع می‌کرد به آنها گفتم: امیرالمؤمنین علیه‌السّلام شما را می‌خواند، با هم نزد حضرت آمدیم. حضرت فرمود:ای جوان چرا با این زن نزاع می‌کنی؟ گفت: یا امیرالمؤمنین من این زن را تزویج کرده‌ام، مهریه او را داده‌ام و زفاف نموده‌ام، هرگاه که به او نزدیک می‌شوم او خون می‌بیند و من از این مسأله متحیر گشته‌ام. حضرت فرمود: این زن بر تو حرام است و تو شوهر او نیستی! مردم با شنیدن این سخن مضطرب شدند و اختلاف کردند (که چرا زنی که عقد کرده همسر او نیست) حضرت به آن فرمود: هیچ مرا می‌شناسی؟ گفت: چیزهایی شنیده‌ام ولی تا به حال شما را ندیده‌ام (حضرت این سئوال را نمود تا معلوم شود با یکدیگر تبانی نکرده‌اند) حضرت فرمود: توئی فلانة دختر فلان مرد از آل فلان، عرض کرد: آری به خدا قسم، حضرت فرمود: آیا با مردی پسر فلانی مخفیانه پنهان از خانواده‌ات عقد موقت نبستی؟ آیا از آن مرد باردار نشدی به نوزاد پسر سالمی و چون از قوم خود ترسیدی آن طفل را شبانه برداشته در مکان خلوتی بر زمین گذاردی و آن طرف مقابل او ایستادی در این وقت (مهر مادری تو نگذاشت) غمگین شدی و برگشتی و طفل را برداشتی و (دوباره زمین گذاردی) در این موقع بچه گریه کرد و تو از رسوائی ترسیدی، سگهائی نیز آمدند و بر تو پارس کردند، تو از ترس گریختی، یکی از سگها نزدیک فرزند تو شد و او را بو می‌کرد خواست تا او را به خاطر بوی ناپسندش مجروح کند. تو برای اینکه به آن طفل آسیبی نرسد، سنگی برداشته به طرف سگ انداختی اما آن سنگ به فرزند تو خورد و زخمی شد، آن طفل از صدمه سنگ ناله‌ای زد و تو برای اینکه رسوا نشوی به او پشت کرده رفتی، اما دلت پرشور بود، دستهای خود را بلند کردی به طرف آسمان و گفتی: خدایا ای حفظ کننده امانتها او را حفظ کن. زن که تعجب کرده بود گفت: بله به خدا قسم تمام این سخنان صحیح است و من در سخن شما متحیرم (چگونه به اسرار من آگاهی و یا اینکه منظور شما از این سخنان چیست؟) آنگاه حضرت فرمود: آن مرد کجاست؟ مرد حاضر شد، فرمود: پیشانی (جلوی سر) خود را نمایان کن، آن مرد چنین کرد، حضرت به آن زن فرمود: توجه کن، این همان زخم است که در سر فرزند تو بود و این مرد پسر توست و خداوند متعال مانع شد از نزدیک شدن تو با او به واسطه آن نشانه‌ای (خونی) که دیدی، و خداوند فرزند تو را محافظت کرد همان‌گونه که درخواست کردی، شکر خدا را بر این نعمت به جای آور. [1] .


پی نوشت ها:
(1) کشف الغمة، ج 1 ص 376 با کمی اختلاف و بحارالانوار.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 79
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست