responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 772
دختر شفا یافته

دانشمند محترم جناب آقای محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ در کتاب توسلات یا راه امیدواران نقل فرموده‌اند: مطلبی که ذیلاً از نظر خوانندگان می‌گذرد مربوط به شفای دختر مریضی است که بعد از یاءس از اطباء حاذق بغداد از عنایات مولای متقیان علی(ع)بهره مند شده و اصل قضیه بانشاء یکی از تجار محترم طهران (حاج سید احمد مصطفوی قمی) فرزند حاج سید علی(ع) آقای قمی که خود شاهد قضیه بودند نگارش یافته که ذیلاً می‌خوانیم.
اگر اشتباه نباشد ظاهرا در سال هزار و سیصد و سی و چهار شمسی که در اعتاب مقدسه مشرف بودم موضوع شفای دختر مریضی را متواترا شنیدم و برای تحقیق از چگونگی آن کوشش کردم و با پدر دختر ملاقات کردم و باتفاق پدر بمنزل ایشان رفتم و اظهارات پدر را مشروحا نوشتم و به امضاء پدر رساندم و آن این است.
آقای حاج جواد که یکی از تجار متدین شیعه مذهب و در بغداد مغازه بزرگی دارد که انواع رنگ معامله می‌کند. محل مغازه در خیابان جنب بازار سوق الصفافیر است خانه ایشان قبلاً در کاظمین بوده و در امور خیریه هم موفق بوده و فعلاً در کوچه مقابل مغازه، سکونت دارد.
حقیر باتفاق یکی از آشنایان بمغازه وی رفتیم و از چگونگی شفای دختر تحقیق نمودیم که ما را به منزل بردند و قضیه را این چنین اظهار داشتند دختر من که الساعه در همین منزل است در چهارده سالگی با پسر خواهرم که در حجره‌ام کار می‌کند تزویج کرد و قرار بود که چند ماه بعد از عقد مراسم عروسی صورت گیرد. بهمین منظور هم مادر دختر مشغول تهیه جهیزیه شدند ولی بعد از مدّت کوتاهی دختر مریض شد و کم کم مرض طولانی شد و من از هیچگونه خرجی خودداری نکردم و اطباء حاذق و درجه اول را برای معالجه او آوردم ولی متاسفانه مؤثر واقع نشد و هر روز به ضعف و ناتوانی وی اضافه می‌شد تا چهار سال مرض او طول کشید، او یک پوست و استخوان فقط بود. کمترین قدرت و حرکتی نداشت حتی قدرت آنکه چشم باز کند و کسی را ببیند نداشت ولی مادرش پلک‌های چشم او را بلند می‌کرد تا بتواند ببیند.
خوراک دختر فقط یک زرده تخم مرغ بود که مادر تدریجا در گلوی او میریخت و گاهگاهی مادرش او را مثل طفل بغل می‌کرد و نقل و انتقال می‌داد و پیوسته از شدّت علاقه با حالت تاثرآمیز غیر قابل وصفی کنار دختر می‌نشست و نیز برای آخرین دفعه طبیب مخصوص خانواده فیصل (خانواده سلطنتی) را با ویزیت زیادی آوردم ولی متاسفانه او با دیدن دختر بدون کمترین تامل و معاینه بیرون رفت و اصلاً نسخه‌ای هم ننوشت.
همه قطع امید از حیات و زندگی او نمودند ولی با تمام این احوال مادر دختر به هیچ وجه نمی‌تواند و حاضر نیست از دختر تازه عروس خود قطع امید کند، روزهای بیست و سه و بیست و چهار شعبان المعظم بود که مادر دختر مصمم شد که برای شفاء او را بحرم مطهر امیرالمؤمنین علی(ع)ببرند، این تصمیم و تقاضای مادر اسباب تعجب من بود زیرا دختر را چگونه می‌شود برد ولی در مقابل اراده و تصمیم و تقاضای مادر که با یکدنیا عشق و علاقه و امید می‌خواهد این عمل را انجام دهد تسلیم شدم و یک اتومبیل سواری تهیه کردم بدر منزل آوردم مادر دختر و شوهر دختر او را در اتومبیل گذاشتند و از راه کربلا حرکت کردند و شب در کربلا توقف نمودند.
روز بعد عازم نجف شدند، وقتی که وارد شدند معلوم شد که نصری سعید نخست‌وزیر عراق در حرم مشرف است و کسی حق تشرف ندارد لهذا مستقیما مسجد کوفه رفتند و شب را بنجف مراجعت کرده.
دختر را بغل کرده و آوردند در حرم شاه ولایت کنار ضریح خواباندند، مادر هم با حال توسل پهلوی دختر نشسته بود و متصل عرض حاجت می‌کرد.
ناگهان دید که دختر چشم را باز کرده مادری که می‌دانست دختر قدرت چشم باز کردن ندارد و باید پلک چشم را با دست بالا ببرد ولی الان بدون کمک دیگری چشم باز کرده روح امید بیشتری در وی ایجاد و با حضور قلب بیشتری توجه پیدا کرد و متوسل بود، تا اینکه تدریجا حرکات بدن دختر زیاد می‌شود و در همان شب آنقدر مشمُول عنایت حق و توجه آقا حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)می‌شود که دختر با معاضدت کمک مادر اطراف ضریح مقدّس طواف می‌کند.
مادر با یک دنیا مسرت می‌خواست فریاد بکشد و مردم را از این لطف و عنایت خبردار سازد ولی شدّت خود را کنترل می‌کند که اگر زوار متوجه شوند ممکن است هجوم زوار دختر را هلاک کند.
شب را در نجف توقف می‌کند فردا صبح دختر با پای خود بحرم مطهر مشرف می‌شود و از حرم بیرون آمده مستقیما عازم بغداد می‌شود.
(تا اینجا شرح مطلب بزبان پدر دختر بود،) آن روز که در منزل حاج جواد بودم، سیزدهم ماه رمضان بود، دختر با کمال سلامت تمام روزه‌های ماه رمضان را گرفته و تا امروز یک ختم قرآن خوانده بود.
امیرالمؤمنین یا شاه مردان
دل ناشاد ما را شاد گردان
بگیر از مرحمت دست محبان
علی(ع) جانم علی(ع) جانم علی(ع) جان
دلم را خانه عشق تو کردم
به هیچ افسون ز عشقت بر نگردم
تو آگاهی ز قلب پر ز دردم
علی(ع) جانم علی(ع) جانم علی(ع) جان
علی(ع) ای واقف از سوز و گدازم
توئی قبله توئی روح نمازم
بسوی تو بود دست نیازم
علی(ع) جانم علی(ع) جانم علی(ع) جان
منبع : کرامات العلویه، علی(ع) میر خلف زاده، نشر مهدی یار

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 772
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست