نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 679
خوارج نهروان
1. (نیرنگ حکمیت و رسوایی ناشی از آن ثمرهای جز ندامت و سرخوردگی، به
همراه نداشت) در نتیجه زبان مردم به سرزنش گشوده شد و هر کس دیگری را به
باد ملامت گرفت، که چرا کار را به حکمین واگذار نمودند؟! اما دیگر دیر
شده بود و هیچ کاری از آنها ساخته نبود. (ای کاش داستان به همین جا خاتمه
مییافت و عفریت جهل و حماقت گریبانشان را رها میساخت و دستهای پیمانشکن
آنان را، همین جا کوتاه میکرد و دیگر فرصت ارتکاب جنایاتی بزرگتر به آنان
نمیداد. جنایتی که نطفه آن با القای این شبهه در اذهانشان بارور گشت و با
طرح این سخن) در میان خود گفتند: «پیشوای ما (علی) نمیبایست از کار
خطای ما پیروی میکرد، بلکه بر او لازم بود که طبق نظر واقعی خود عمل کند
(و حکمیت را نپذیرد)، هر چند به قیمت کشته شدن او و کسانی از ما، تمام
میشود. اما او چنین نکرد، بلکه تابع نظر ما شد- نظری که خود از روز نخست
آن را خطا میپنداشت- پس هم اینک او کافر گشته و کشتن کافر و ریختن خون او
بر ما رواست!». با ظهور این فکر آنها با سرعت هر چه تمامتر از میان
لشکر بیرون رفتند و با صدای بلند فریاد کشیدند که: «داوری و حکمیت، فقط
مخصوص خداست». سپس دسته دسته به هر سو پراکنده شدند. گروهی به نخیله و عدهای به حروراء و شماری نیز راه مشرق را پیش گرفتند، و از دجله گذشتند. در
بین راه با هر مسلمانی که برخورد میکردند از فکر و نظرش میپرسیدند؛
چنانچه عقیدهاش را مطابق سلیقه خود مییافتند، رهایش میساختند وگرنه او
را میکشتند و خونش را میریختند. من ابتدا نزد دو دسته اول (آنان که
در نخیله و حروراء گرد آمده بودند) رفتم و همه را به پیروی از حق و اطاعت
خدا و بازگشت به سوی او فراخواندم. اما آنها نپذیرفتند و دلهای بیمارشان به
کمتر از جنگ راضی نشد. و دریافتم که جز به تیغ شمشیر آرام و قرار
نمیگیرند، پس بناچار با آنها جنگیدم و هر دو گروه را کشتم، پس از آنکه
آنها را به فرمان خدا و صلح و آشتی دعوت نموده بودم. ... افسوس اگر
آنها دست از حماقت میکشیدند و خود را به کشتن نمیدادند، پشتیبانی نیرومند
و سدی سترگ برای پیشرفت اسلام به شمار میآمدند! ولی خواست خدا جز این
بود. 2. سپس برای دسته سوم شورشیان نامه نوشتم و نمایندگان خود را پی
در پی نزد آنها فرستادم؛ کسانی که از بهترین افرادم محسوب میشدند و آنها
را به زهد و تقوا و شایستگی میشناختم. اما گویا سرنوشت این گروه نیز با سرنوشت همفکرانشان گره خورده بود. آنان نیز از همان راهی رفتند که دوستانشان پیموده بودند. (دامنه
شرارتهای آنها در هر جا گسترش یافت) بر هر مسلمانی که دست پیدا میکردند،
به جرم اینکه با عقیدهی آنها مخالف بود، به سرعت او را میکشتند. گزارش
کشتار آنها و اخبار فجایع آن یاغیان، پی در پی به من میرسید. من ابتدا
از دجله عبور کرده و نزد آنها رفتم، و پیش از هرگونه اقدامی، نمایندگان
خود و افراد شایستهای را (که به نفوذ کلامشان امید میرفت) نزدشان فرستادم
و تا آنجا که در توان داشتم- برای هدایت آنها- تلاش کردم. به آنها گفتم
چنانچه دست از شرارت بردارند عذرشان را میپذیرم (و جان و مالشان را محترم
میشمارم) و این پیغام را یک بار توسط «مالک اشتر» و بار دیگر به وسیله
«احنف بن قیس» و عدهای دیگر به آنها رساندم، اما نپذیرفتند و همچنان بر
ادامه پستی و شرارتهای خود پافشاری کردند. این شد که با آنان نیز جنگیدم و
تمامی آنان که به چهار هزار نفر بلکه بیشتر بالغ میشدند، کشته شدند. و حتی
یک نفر هم به عنوان خبرگزار- از میان آن همه جمعیت- جان به سلامت نبرد. 1.
قال علی علیهالسلام:... اقبل بعض القوم علی بعض باللائمة فیما صاروا الیه
من تحکیم الحکمین فلم یجدوا لانفسهم من ذلک مخرجا الا ان قالوا: «کان
ینبغی لامیرنا ان لا یتابع من اخطا و ان یمضی بحقیقة رأیه علی قتل نفسه و
قتل من خالفه منا، فقد کفر بمتابعته ایانا و طاعته لنا فی الخطا و احل لنا
بذلک قتله و سفک دمه». فتجمعوا علی ذلک و خرجوا راکبین رؤوسهم ینادون
باعلی اصواتهم: «لا حکم الا لله» ثم تفرقوا: فرقة بالنخیلة و اخری بحروراء و
اخری راکبة راسها تخبط الارض شرقا حتی عبرت دجلة فلم تمر بمسلم الا
امتحنته فمن تابعها استحیته و من خالفها قتلته. فخرجت الی الاولیین واحدة
بعد اخری، ادعوهم الی طاعة الله عز و جل و الرجوع الیه. فابیا الا السیف لا
یقنعهما غیر ذلک، فلما اعیت الحیلة فیهما حاکمتهما الی الله عز و جل، فقتل
الله هذه و هذه. کانوا- یا اخا الیهود!- لو لا ما فعلوا لکانوا رکنا قویا و
سدا منیعا، فابی الله الا ما صاروا الیه. [1] . 2. قال علی
علیهالسلام:... ثم کتبت الی الفرقة الثالثة و وجهت رسلی تتری و کانوا من
اجلة اصحابی و اهل التعبد منهم و الزهد فی الدنیا فابت الا اتباع اختیها و
الاحتذاء علی مثالهما. و أسرعت فی قتل من خالفها من المسلمین و تتابعت الی
الاخبار بفعلهم. فخرجت حتی قطعت الیهم دجلة أوجه السفراء و النصحاء و أطلب
العتبی بجهدی بهذا مرة و بهذا مرة- و أومأ علیهالسلام بیده الی الاشتر و
الاحنف بن قیس و- فلما أبوا الا تلک رکبتها منهم فقتلهم الله یا اخا الیهود
عن آخرهم و هم اربعة آلاف أو یزیدون حتی لم یفلت منهم مخبر....
پی نوشت ها: (1) بحار، ج 38، ص 182؛ اختصاص، ص 179؛ خصال، ص 437. ابن
ابیالحدید مینویسد: آنگاه که علی علیهالسلام سپاهیان خود را با نطق
آتشین خود روحیه میداد و آنان را برای نبرد با خوارج مهیا میساخت، فرمود:
«بر آنها یورش برید (و بدانید که پیروزی با شماست) به خدا سوگند حتی
از جمع شما ده نفر کشته نخواهد شد و از آنان نیز تعدادی که به ده نفر
نخواهد رسید زنده نخواهد ماند». پیشگویی حضرت در پایان کار به صدق نشست و
از یاران او نه نفر شهید شدند و از سپاه انبوه خصم تنها هشت نفر به سلامت
گریختند. (شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 273).
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 679