responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 59
آخرین تلاش

(پیکار صفین لحظه‌های پایان خود را سپری می‌کرد) و معاویه با مرگ فاصله چندانی نداشت و برای او چاره‌ای جز فرار باقی نمانده بود از این رو بر اسب خود جهید و پرچم خود را سرنگون کرد و در کار خود درمانده بود که چه تدبیری اندیشد؟!
از فرزند عاص یاری خواست و از راءی او جویا شد. عمرو عاص نظر داد که قرآنها را بیرون آورند و بر فراز پرچمها نصب کنند و مردم را به فرمانی که کتاب خدا بر آن گویاست، فراخوانند و اضافه کرد: ای فرزند ابوطالب و پیروانش از آن جا که افرادی پایبند و شایستگانی پر مهرند، و در ابتدا نیز تو را به کتاب خدا فراخوانده و بر حکم آن دعوت نموده‌اند، اکنون هم از این پیشنهاد خشنود گشته و آن را خواهند پذیرفت!.
برای معاویه که راهی جز فرار و یا کشته شدن باقی نمانده بود، اجرای این ترفند فرصتی بود که امکان زنده ماندن او را فراهم می‌ساخت.
قرآن‌ها بر فراز نیزه‌ها بالا رفت و معاویه به خیال خود مردم را به تسلیم فرمان خدا و پیروی از کتاب خدا دعوت نمود!
شماری از نیکان یارانم شربت شهادت نوشیدند و عده بیشماری هم (از دیدن مصاحف و شنیدن یاوه‌های معاویه) فریب خوردند و بر حکم قرآن دل بستند! پنداشتند که فرزند هند جگرخوار به آنچه گفته است وفا می‌کند.
به آنها گفتم: این مکر و نیرنگ است که معاویه با دستیاری رفیقش بر پا ساخته،و او بزودی بر آنچه گفته است پشت خواهد کرد.
اما آنها که حرفهای معاویه را گوش داده و یاوه‌های او را باور کرده بودند، همگی به ندای او پاسخ گفتند و سخن مرا هیچ انگاشتند و از فرمانم سرتافتند (و در برابرم ایستادند و گستاخانه گفتند): تو را چه پسند باشد و چه نباشد، خواسته باشی یا نخواسته باشی، ما به جنگ ادامه نخواهیم داد و پیشنهاد معاویه را می‌پذیریم!.
(پستی و رسوایی را) تا جایی رساندند که (شنیدم) برخی از آنان در میان خود گفتند:
چنانچه علی با ما همکاری نکند و همچنان بر ادامه جنگ پا فشاری نماید، او را همانند عثمان می‌کشیم و یا خود و خاندانش را تسلیم معاویه می‌کنیم!.
خدا می‌داند، نهایت سعی و تلاش خود را به کار بردم و هر راهی که به خاطرم می‌رسید پیمودم تا مگر بگذارند به راءی خود عمل کنم، ولی نگذاشتند. از آنان فرصت خواستم تا به مقدر دوشیدن یک شتر و یا دویدن یک اسب به من مهلت دهند ولی نپذیرفتند؛ جز این شیخ (مالک اشتر) و تنی چند از خانواده‌ام.
به خدا سوگند، آن روز چیزی که مرا از اجرای برنامه روشن خود باز دارد، وجود نداشت، جز اینکه دیدم هم اینک است که این دو نفر (حسن و حسین) کشته شوند. اگر این دو تن کشته می‌شدند ادامه نسل پیامبر خدا(ص) و تداوم سلاله آن حضرت در میان امتش، قطع می‌گشت (در نتیجه امامت بر حق و وراثت معارف دین و قرآن از بین می‌رفت).
و باز ترسیدم که عبدالله بن جعفر و محمد بن حنیفه کشته شوند. زیرا می‌دانستم که این دو، فقط به خاطر من در این جنگ شرکت کرده‌اند. و گرنه خود را به خطر نمی‌انداختند. به این جهت به خواسته مردم تن دادم و خدا نیز چنین خواسته بود.همین که شمشیرهای خود را از آنان باز گرفتیم و (شعله جنگ خاموش شد) آنها به دلخواه خود در کارها داوری کردند و آنچه خود پسندیدند اختیار کردند، قرآنها را پشت سر انداختند و از دعوتی که به حکم قرآن می‌نمودند دست شستند.
من هرگز کسی را در دین خدا حکم قرار نمی‌دادم، چون بدو هیچ تردیدی (آن روز) انتخاب حکم خطای محض بد (چرا که پیروزی در چند قدمی ما قرار داشت) ولی خواسته مردم غیر از این بود؛ آنها جز بر حکمیت و پایان بخشیدن به جنگ به چیزی راضی نمی شدند.
(من که در چنگال جهل و نادانی یارانم گرفتار شده بودم) خواستم تا دست کم کسی از خویشان خود و یا فردی که عقل و هوش او را آزموده بودم و به تعهد و خیرخواهی و دلسوزی او اطمینان داشتم، به عنوان حکم و داور معرفی نمایم. اما هر که را پیشنهاد کردم، معاویه نپذیرفت و هر مطلب حقی را که عنوان می‌کردم، او روی گرداند و ما را به بیراهه می‌کشاند. (بدبختانه) اینها همه بدان سبب بود که معاویه از حمایت و پشتیبانی افراد من سود می‌جست!!
برای من راهی جز تسلیم و پذیرش باقی نمانده بود؛ به خدا شکایت بردم و از آنها بیزاری جستم و انتخاب را به خودشان واگذاشتم. [1] آنها مردی را برگزیدند و عمرو عاص او را چنان به بازی گرفت و فریب داد که (کوس د رسواییش همه جا به صدا درآمد) و اخبار آن شرق و غرب عالم را بپر ساخت. (جالب اینکه) فریب خورده (ابو موسی) از حکمیت خود اظهار پشیمانی می‌نمود!
قال علی (ع): ... فلم یجد (معاویه) من الموت منجی الا الهرب، فرکب فرسه و قلب رایته لایدری کیف یحتال؟ فاستعان برای ابن العاص فاشار الیه: ابن ابی طالب و جزبه اهل بصائر و رحمه و تقیا [2] و قد دعوک الی کتاب الله اولا و هم محیبوک الیه اخرا، فاطاعه فیما اشار به علیه اذ رای انه لامنجی له من القتل او الهرب غیره، فرفع المصاحف یدعو الی بزعمه.
فمالت الی المصاحف قلوب من اصحابی بعد فنا خیارهم و جهدهم فی جهاد اعدا الله و اعدائهم علی بصائرهم عظنوا ان ابن اکله الاکباد له الوفا بما دعا الیه فاصغوا الی دعوته و اقبلوا باجمعهم فی اجابته، فاعلتهم ان ذلک منه مکر و من ابن العاص معه و انهما الی انکث اقرب منهما الی الوفا، فلم یقبلوا قولی و ل یطیعوا امری و ابوا الا اجابته، کرهت ام هویت، شئت او ابیت، حتی اخذ بعضهم یقول لبعض: ان لم یفعل فالحقوه بابن عفان و ادفعوه الی ابن هند برمته!
فجهدت علم الله جهدی و لم ادع غایه فی نفسی الا بلغتها فی ان یخلونی و رایی، فلم یفعلوا، و راودتهم علی الصبر علی مقدار فواق الناقه او رکضه الفرس فلم یجیبوا ما خلا هذا الشیخ و اما بیده الی الاشتر و عصبه من اهل بیتی، فو الله ما منعنی ان امضی علی بصیرتی الا مخافه ان یقتل هذان و اما بیده الی الحسن و الحسین فینقطع نسل رسول الله (ص) و ذرته من امته و مخافه ان یقتل هذا و هذا و اوما بیده الی عبدالله بن جعفر و محمد بن الحنیفه فانی اعلم لولا مکانی لم یقفا ذلک الوقف فلذلک صبرت علی ما اراد القوم مع ما سبق فیه من علم الله عزوجل.
فلما ان رفعنا عن القوم سیوفنا، تحکموا فی الامور و تخیروا الاحکام و الارا و ترکوا المصاحف و ما دعو الیه من حکم القرآن، و ما کنت احکم فی دین الله احدا اذ کان التحکیم فی ذلک الخطا الذی لاشک فیه و لاامترا، فلما الوا الا ذلک اردت ان احکم رجلا من اهل بیتی او رجلا ممن ارضی رایه و عقله و اثق بنصحته و مودته و دینه و اقبلت لااسمی احدا امتنع منه ابن هندو لاادعوه الی شی من الحق الا ادبر عنه و اقبل ابن هند یسومنا عسفا و ما ذلک الا باتباع اصحابی له علی ذاک فلما ابوا الا غلبتی علی التحکیم تبرات الی الله عزوجل منهم و فوضت ذلک الیهم فقلدوه امرا فخدعه ابن العاص د خدیعه ظهرت فی شرق الارض و غربها و اظهر المخدوع علیها ندما! [3] .


پی نوشت ها:
(1)
ابن ابی الحدید به روایت نصر بن مزاحم گفته است: هنگامی که حکمین به شور نشستند و سرنوشت امت اسلامی به راءی و صلاح اندیشی آن دو واگذار شد، علی در کوفه به سر می‌برد. و در آن جابه انبظار راءی نهائی داوران نشسته بود. پس از اینکه گزارش رسوایی ابوموسی و نیرنگ و فریب عمرو عاص به اطلاع آن حضرت رسید، بسیار اندوهگین گشت و آثار حزن و تاءثر بر رخسار مبارکش ظاهر گشت.... (شرح نهج‌البلاغه، ج 2، ص 295).
[2] در خصال چنین است، اما در بحار بقیا و در اختصاص معنی آمده است.
[3] اختصاص، ص 179؛ خصال، ص 434؛ بحار، ج 38، ص 181.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 59
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست