responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 507
جنگ بدر

روز هفدهم، یا نوزدهم رمضان، سال دوم هجرت، غزوه بدر روی داد.
شمار سپاهیان اسلام، بالغ بر سیصد و سیزده نفر بودند که برای سواری فقط دو اسب و هفتاد شتر داشتند.
عده سپاهیان دشمن، نهصد و پنجاه مرد جنگی که ششصد نفر آنان زره پوش بودند و صد است همراه داشتند. در این جنگ نوع اشراف و مهتران قریش شرکت داشتند رسول خدا(ص) به یاران خویش فرمود: هذه مکه قد القت الیکم افلاذ کبدها؛ این مکه است که جگر گوشه‌های خویش را جلوی شما افکنده است.
پس از نبرد تن به تن که میان شش نفر از پیشتازان قریش رخ داد، دو سپاه به جان هم افتادند و پس از جنگی سخت نتیجه به شکست دشمن و پیروزی سپاه اسلام انجامید. در این جنگ هفتاد نفر از مردان قریش به دست مسلمانان کشته شدند. بیش از نیمی از کشتگان بدر، یعنی 36 نفر به دست توانای علی به هلاکت رسیدند و در نیم دیگر که به وسیله سایر مسلمین و امداد فرشتگان بوده است، آن حضرت سهیم بوده است.
پس از پایان جنگ به دستور رسول خدا(ص) کشتگان قریش را میان چاه بدر افکندند. آنگاه رسول خدا بر سر چاه ایستاد و گفت، ای به چاه افتادگان! ای عتبه، ای شیبه، ای امیه، ای ابوجهل و همه را یک به یک نام برد شما بد خویشانی برای پیامبر خدا (ص) بودید. مردم مرا راستگو دانستند و شما دروغگو، مردم مرا پناه دادند و شما مرا بیرون کردید.مردم مرا یاری کردند و شما به جنگ با من برخاستید. سپس گفت: آیا آنچه را پروردگار به شما وعده داده بود حق یافتند؟ من آنچه را پروردگارم وعده کرده بود حق یافتم.
بعضی از صحابه گفتند: ای فرستاده خدا! آیا با لاشه‌های مردگان سخن می‌گویی؟!فرمود: شما گفتار مرا از ایشان بهتر نمی‌شنوید. چیزی که هست، آنها از پاسخ دادن عاجزند و گرنه آنچه را گفتم شنیدند و دانستند که وعده پروردگارشان حق است.
گذشته از کشتگان، هفتاد نفر از مردان قریش نیز به دست مسلمانان اسیر گشتند که 68 نفر ایشان با پرداخت سربها آزاد شدند.... تفصیل این قضایا را از کتاب تاریخ پیامبر اسلام (ص 235 294) پی می‌گیرید.
1- شب پیش از جنگ بدر، جناب خضر را در خواب دیدم. از او خواستم دعایی به من بیاموزد که وسیله نصرت و پیروزی بر دشمنان و مشرکان گردد.
پس گفت: بگو، یا هو، یا من لا هو الا هو.
همین که صبح شد به محضر رسول خدا (ص) شرفیاب شدم و خواب شب گذشته را برایش باز گفتم.
فرمود: علی! اسم اعظم را به تو آموخته‌اند.
این دعا در روز بدر پیوسته ورد زبانم بود.
2- ما در حالی جنگ بدر را اداره کردیم که غیر از مقدار هیچ یک از ما صاحب اسب نبود. آن شب تمامی اصحاب و مسلمانان در خواب بودند، غیر از رسول مکرم که در زیر درختی با تمام قامت ایستاده بو و تا صبح یا نماز خواند و یا دعا کرد.
3- در روز بدر، لختی با سپاه دشمن جنگیدم. سپس نزد رسول خدا(ص) باز گشتم تا ببینم او چه می‌کند؟ پس دیدم آن حضرت سر بر خاک نهاده و در حال سجده می‌گوید: یا حی یا قیوم....
دوباره به میدان بازگشتم و لحظاتی را به نبرد پرداختم. سپس نزد رسول خدا (ص) آمدم، دیدم هنوز در سجده است و همان ذکر شریف را بر لب دارد. این وضع همچنان ادامه داشت، تا آنکه خدای متعال فتح و پیروزی را نصیب او گردانید.
4- در جنگ بدر، من از تهور بی باکی قریش شگفت زده شدم. (و این در حالی بود که) ولید بن عتبه را کشته بودم و عمویم حمزه، عتبه را به هلاکت رسانده بود و من در کشتن شیبه (فرزند دیگر عتبه) سهیم بودم.
هنگامی که حنظله بن ابی سفیان بر من حمله ور شد، به او مهلت ندادم و با یک و با یک ضربت که بر سر او فرود آوردم، چشمانش از حدقه بیرون افتاد و نقش بر زمین شد و در دم جان سپرد.
5- در روز بدر پس از آنکه آفتاب بالا آمد و همه جا روشن شد، و نبرد بین ما و سپاه دشمن بالا گرفت و صف ما با صف دشمن در هم آمیخت (طوری که دوست و دشمن قابل شناسایی نبود) من به منظور تعقیب و دست یافتن بر مردی از سپاه خصم از معرکه خارج شدم. در این بین چشمانم به سعد بن خیثمه افتاد که با تنی از مشرکان در جنگ و ستیز بود. نبرد بین آن دو در حالی صورت می‌گرفت که هر دو بر فراز تپه ای از ریگ و شن قرار داشتند. اما دیری نپایید که سعد، با زخم تیغ حریف از پای درآمد و شهید شد.
مشرک فاتح که سر تا پا در حصاری از آهن و پوششی از زره و سوار بر اسب بود،همین که مرا دید، شناخت و از اسب به زیر آمد و مرا به نام صدا زد و گفت:ای پسر ابوطالب! پیش آی تا با هم به نبرد پردازیم.
من به جانب او رفتم و او نیز به پیش آمد.
من به سبب آنکه قامتم (نسبت به او) کوتاهتر بود و از طرف دیگر او در بلندی قرار داشت، خود را به عقب کشیدم تا از یک تساوی نسبی برخوردار باشیم.
آن بیچاره این حرکت مرا بر ترس و فرار حمل نموده بود. از این رو گفت:
ای پسر ابوطالب! آیا فرار می‌کنی؟
گفتم: دور شده به زودی باز می‌گردد (ترجمه مثلی است که در حدیث آمده).
وقتی که من جای پای خود را محکم می‌کردم و بر خود مسلط و آماده کارزار می‌شدم،او ضربتی بر من حواله کرد که با سپر آن را دفع کردم. شمشیر او در سپر گیر کرد و در حالی که برای رهایی تلاش می‌کرد، من ضربتی بر کتف او فرود آوردم که از شدت و سنگینی آن به لرزه در آمد و زره‌اش از هم گسست.
من پنداشتم که از سوزش زخم آن ضربت، کار او تمام شده است. ناگاه برق شمشیری از پشت سرم ظاهر شد. من به سرعت سر خود را پایین کشیدم و آن شمشیر فرود آمد و چنان با سر آن مشرک اصابت کرد که جمجمه او را همراه کلاه خودش به هوا پرتاب کرد و گفت:
بگیر (ای مشرک) منم فرزند عبدالمطلب.
دیدم ضارب، عمویم حمزه و مقتول هم طعیمه بن عدی است.
1- عن امیرالمومنین قال: رایت الخضر فی المنام قبل بدر بلیله فقلت له: علمنی شیئا انصر به علی الاعدا. فقال: قل یا هو یا من لا هو الا هو فلما اصبحت قصصتها علی رسول الله (ص) فقال لی: یا علی! علمت الاسم الاعظم. و کان علی لسانی یوم بدر. [1] .
2- عن علی بن ابی طالب: لقد حضرنا بدرا و ما فینا فارس غیر المقداد بن الاسود و لقد دایتنا لیله بدر و ما فینا الا من نام، غیر رسول الله (ص) فانه کان منتصبا فی اصل شحره یصل فیها و یدعو حتی الصباح. [2] .
3- ... لما کان یوم بدر، قاتلت شیئا من قتال ثم جئت الی رسول الله (ص) انظر ما صنع؟ فادا هو ساجد یقول: یا حی یا قیوم. ثم رجعت فقاتلت ثم جئت فادا هو ساجد یقول ذلک، ففتح الله علیه. [3] .
4- ... لقد تعجبت یوم بدر جراه القوم و قد قتلت الولید بن عتبه و قتل حمزه عتبه و شرکته فی قتل شیبه اذ اقبل الی حنظله بن ابی سفیان فلما دنا منی ضربته حربه بالسیف فسالت عیناه و لزم لارض قتیلا. [4] .
5- انی یومئذ بعد ما متع النهار و نحن و المشرکون قد اختلطت صفوفنا و صفوفهم؛ خرجت فی اثر رجل منهم فاذا رجل من المشرکین علی کثیب رمل و سعد بن خیثمه و هما یقتلان حتی قتل المشرک سعدا و المشرک فی الحدید و کان فارسا فاقتحم عن فرسه فعرفنی و هو معلم فنادانی: هلم یا بن ابی طالب الی البراز! فعطفت علیه فانحط الی مقبلا و کنت رجلا قصیرا فانحططت راجعا لکی ینزل الی کرهت ان یعلونی فقال: یا ابن ابی طالب! فررت؟ فقلت: قریب مفر ابن الشترا. فلما استقرت قدمای و ثبت اقبل فلما دنا منی ضربنی فاتقیت بالدرقه فوقع سیفه فلحج فضربته علی عاتقه وهو دارع فارتعش و لقد قط سیفی درعه فظننت ان سیفی سیقتله فاذا بریق سیف من ورائی فطاطات راسی و وقع السیف فاطن قحف راسه بالبیضه و هو یقول: خذها و انا ابن عبدالمطلب فالتفت فاذا هو حمزه عمی المقتول طعیمه بن عدی. [5] .


پی نوشت ها:
(1) بحار، ج 3، ص 282.222- ارشاد، ج 1، ص 73؛ بحار، ج 19، ص 279.
(2) العمده،ص 363.
(3) ارشاد، ج 1، ص 75؛ بحار، ج 19، ص 280.
(4) بحار، ج 19، ص 286.338- خصال، ص 417؛ بحار، ج 20، ص 243 و ج 38، ص 171؛ اختصاص، ص 160.
(5) بحار، ج 19، ص 338.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 507
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست