نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 360
پیشگوئی شهادت عمروبن الحمق خزاعی
عمروبن الحمق الخزاعی یکی از یاران باوفای امیرالمؤمنین علیهالسلام
است، روزی حضرت به او فرمود: ای عمرو کجا اقامت کردهای گفت: در میان قوم
خودم ساکن هستم حضرت فرمود: در میان ایشان اقامت مکن، عمروگفت: نزد بنی
کنانة که همسایه ما هستند بروم؟ فرمود: نه آنجا هم نرو، عرض کرد: قبیله
ثقیف چه؟ فرمود: با معرّه و مجرّة چه خواهی کرد؟ عمرو گفت: این دو چیست؟
فرمود: دو شعله آتش که از پشت کوفه خارج شده یکی از آنها بر تمیم وبکربن
وائل افتد و کمتر کسی است که از آن نجات یابد و دیگری از جهت دیگر شهر کوفه
داخل شده، خانه یا یکی دو اتاق را میسوزاند (ضررش اندک است). عمرو
گفت: پس به کجا اقامت کنم؟ فرمود: در قبیله بنی عمروبن عامر ازدی. راوی
گوید: عدهای که این سخنان را شنیدند میگفتند: او کاهنی است که سخن کاهنان
را بیان میکند (کاهن کسی بوده است که از راه شیاطین و اجنّه و یا ستارگان
پیشگوئی میکرده است). حضرت فرمود: ای عمرو تو بعد از من کشته میشوی و
سر تو را از شهری به شهر دیگر میگردانند و این اولین سر است در اسلام که
از شهری به شهر دیگر میگردانند، وای بر قاتل تو، تو آگاه باش که نزد هیچ
قومی نروی مگر اینکه تو را تسلیم (دشمن) کنند فقط مردان قبیله بنی عمرو
ازدی هستند که هرگز تو را تسلیم نکرده و رها نمیکنند. راوی گوید: بخدا
قسم روزگار گذشت و عمرو بن الحمق از ترس آن پادشاه ستمگر یعنی معاویة
بنابیسفیان آواره شد و در میان قبایل متردد بود، در اواخر به نزد قوم خود
بنی خزاعه آمد و آنجا اقامت کرد (با اینکه حضرت او را از این کار بر حذر
داشته بود) و آنها نیز او را تسلیم دشمن کردند، عمرو کشته شد، سر او را جدا
کردند و از عراق به سوی معاویه در شام منتقل نمودند و این اولین سری بود
در اسلام که از شهری به شهر منتقل میگشت. [1] . ای کاش در میان طرفداران من صد نفر مثل تو بودند عمروبن
الحمق الخزاعی که از شیعیان مخلص حضرت امیر علیهالسلام بود روزی نزد حضرت
آمده عرض کرد: به خدا قسم نزد تو نیامدم به خاطر مال دنیا و نه به خاطر
جاه طلبی و حکومت خواهی که آوازه خود را بلند گردانم، بلکه چون شما پسر
عموی رسولاللّه صلی اللّه علیه و آله و صاحب ولایت بر مردم و همسر فاطمه
سرور زنان عالم و پدر اولاد پیامبر و دارای برترین سهم نسبت به تمامی
مهاجرین و انصار در اسلام میباشی. به خدا قسم اگر مرا تکلیف کنی که کوههای
پابرجا و محکم را حرکت دهم و دریاهای خروشان را از آب خالی کنم و تا دم
مرگ به این کار مشغول باشم و در دستم شمشیر باشد که از تو دفاع کنم و
دشمنان تو را دفع کرده و دوستانت را تقویت کنم تا خداوند امر تو را بالا
برد، (با این همه) گمان نمیکنم تمامی حقوق تو را که بر من واجب شده است
ادا کرده باشیم. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: خداوندا قلب او را به نور
یقین روشن گردان و او را به راه مستقیم هدایت نما، ای کاش در میان
طرفداران من صد نفر مثل تو بودند؟! [2] . رشادت و شهامت همسر شهید وقتی
معاویه به سلطنت رسید، نامهای به عمروبن الحمق نوشت و گفت: اما بعد:
خداوند شعله آتش را خاموش کرد و فتنه را از بین برد... در بیعت با من شتاب
کن تا گناهان گذشته تو پاک شود، شاید من از کسی که قبل از من بود (یعنی از
حضرت علی علیهالسّلام) کمتر نباشم به شرط آنکه من بمانم و تو نیز نیکو
شوی، نزد ما بیا که در امان هستی و در پناه خدا و رسول او نیز محفوظ خواهی
بود و خداوند بهترین گواه است. ولی با وجود این همه پیمانها به فرمان
معاویه عمرو را کشتند و قبل از اینکه سر او را به شام برای معاویه بفرستند،
فرستاده معاویه سر او را به دامن همسر عمرو نهاد، زن که سر شوهر خود را
دید گفت: مدتی او را از من پنهان داشتید و اکنون او را کشته بمن میدهید...
و در ادامه گفت: ای نماینده معاویه پیغام مرا به معاویه برسان: خداوند
انتقام خون او را بگیرد و در نابودی قاتل او از عذاب خود بر او تعجیل کند،
کار زشتی کرد و مردی نیکوکار را کشت، این پیغام را به معاویه برسان. وقتی
سخنان همسر عمرو را به معاویه گفتند، او را خواست و گفت: تو گفتی آنچه
گفتی؟ جواب داد: آری و بر سخن خود پابرجایم و معذرت نیز نمیخواهم، معاویه
گفت: از کشور من خارج شو، زن گفت: به خدا که سرزمین تو برای من وطن نیست.
نویسنده معاویه بنام عبدالله بن ابیسرح گفت: ای فرمانروا این زن منافق است
او را به شوهرش ملحق کن. آن بانوی دلاور نگاه تندی به عبدالله کرد و در
ضمن جملاتی تند به او گفت: آیا آفریدگار و صاحب نعمت خود را فراموش کرده
ای؟ بیدین منافق کسی است که به غیر حق سخن گوید و بندگان خدا را همچون
خدایان قرار دهد (یعنی معاویه را مثل خدای خود داند) که در کتاب خدا کفر او
نازل شده است. در این لحظه معاویه به دربان خود اشاره کرد تا او را بیرون
کند، همسر عمرو با کمال رشادت گفت: شگفتا از پسر هند! با انگشت به (اخراج)
من اشاره میکند و قدرت او مانع من است ولی آگاه باش: به خدا سوگند با
شمشیر بران سخن، حتما (عظمت) او را میشکافم و یا من دختر شرید نیستم [3]
(یعنی دختر پدرم نباشم اگر بر علیه او سخنرانی نکنم و قیام ننمایم). پیامبر اکرم نمونههای بهشتیان و جهنمیان را نشان میدهد عمروبن
الحمق خزاعی از اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم و یاران
باوفای امیرالمؤمنین علیهالسّلام میباشد، بعد از صلح حدیبیه نزد پیامبر
آمد و مسلمان شد، گویند روزی ظرف آبی به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله
وسلم داد حضرت در حق او دعا کرده گفت: «اللهم متعه بشبابه؛ خدایا او را از
جوانی بهره مند کن»، گویند در هشتاد سالگی یک موی سفید در محاسن او نبود. همراه
با علی علیهالسّلام بود و در جنگهای جمل و صفین و نهروان جزء یاران حضرت
بود، در قیام حجر بر علیه معاویه شرکت داشت. گویند او نزد امیرالمؤمنین
همان منزلتی را داشت که سلمان نزد پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم
داشت. [4] . روزی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم به او فرمود:
ای عمرو آیا میخواهی یک نمونه از مردان بهشتی که طعام میخورد و میآشامد و
در بازار راه میرود و نمونهای از مردان جهنمی را نیز که همینگونه است به
تو نشان دهم؟ عمرو گوید: پدر و مادرم فدایت باد، آری، بمن نشان بده. در
همین هنگام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب آمد، سلام کرد و نشست، حضرت رسول
صلی اللّه علیه و آله وسلم فرمود: ای عمرو این مرد و گروه او نشان بهشت
هستند. به دنبال ایشان، معاویه آمد و سلام کرد و نشست، حضرت فرمود: ای عمرو این مرد و قوم او نشان جهنم هستند. [5] .
پی نوشت ها: (1) شرح ابنالحدید، ج 2 ص289 و بحار، ج 41 ص 342. (2) الاختصاص، ص 11. (3) الاختصاص، ص 11. (4) نفس المهموم، ص 89. (5) الاختصاص، ص 11.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 360