نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 351
پیشگوئی شهادت حجر بن عدی
حجر بن عدی بعد از ضربت خوردن امیرالمؤمنین علیهالسّلام توسط ابنملجم-
که لعنت خدا بر او باد- به عیادت حضرت آمد و با گفتن اشعار فصیح و زیبائی
حضرت را تمجید و تاءسف خود را ابراز نمود که اول آن اشعار این بود: فیا
اسفی علی المولی التقی ابوالاطهار حیدرة الزکی «ای افسوس بر مولای با
تقوا، پدر پاکان، حیدر پاک.» وقتی نگاه امیرالمؤمنین علیهالسّلام به او
افتاد و اشعار او را شنید به او فرمود: چگونهای وقتی تو را برای بیزاری از
من دعوت کنند، چه خواهی گفت؟ حجر گفت: ای امیر مؤمنان بخدا سوگند اگر مرا
با شمشیر قطعه قطعه کنند و برای سوزاندنم آتش برافروزند و مرا در آن
اندازند، اینها را بر بیزاری جستن تو ترجیح خواهم داد! حضرت فرمود: به
هر خبری موفق باشی ای حجر، خدا به تو از جانب خاندان پیامبرت خیر دهد [1] و
در یک پیشگوئی دیگر امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: ای اهل عراق به زودی
از شما هفت نفر در سرزمین عذراء کشته میشوند، مثل آنها همانند اصحاب
اخدود است (که داستان آنها در قرآن آمده است و به جرم قبول مذهب حق در
گودالهای آتش سوزانده شدند). و سرانجام حجر و و اصحاب او به دست عمال معاویه در عذراء به شهادت رسیدند. [2] . داستان شهادت حجر و یاران او حجر
بن عدی، از بزرگان و خواص اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسّلام است که به زهد و
کثرت عبادت و نماز معروف بود، گویند در یک شبانه روز هزار رکعت نماز
میخواند. او در کودکی پیامبراکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم را درک
کرده بود و با این حال از بزرگان صحابه شد، او که از ناسزاگوئی حاکم کوفه
به نام مغیرة بن شعبه که به حضرت علی علیهالسّلام و شیعیان او ناسزاگوئی
میکرد، به شدت به تنگ آمده بود، شروع نمود به اعتراض کردن، تا اینکه مغیره
مرد و پس از او جنایتکار خونریز و حرامزادهای بنام زیاد والی کوفه شد،
شیعیان اطراف حجر را گرفتند و کمکم جمعیتشان زیاد شد تا اینکه در یک
اعتراض علنی نماینده حاکم را بر روی منبر سنگباران کردند، حاکم به تعقیب
حجر پرداخت، تا اینکه دوازده نفر را با او دستگیر کردند، و قرار شد آنها را
به نزد معاویه در شام بفرستند تا او قضاوت کند و همراه آنها نامهای نوشت و
در آن حجر و اصحاب او را به جنگجوئی و آشوبگری و تهیه لشکر و تفرقه افکنی و
لعنت بر خلیفه و برکناری معاویه و کفر، متهم نمود و دستور داد تا بزرگان
شهر بر آن گواهی دهند و حتی نام برخی را به دروغ پای نامه نوشت. این عده را
که تعداد آنها به چهارده نفر رسیده بود به طرف شام حرکت دادند تا اینکه به
منطقهای بنام مرج عذراء در چند مایلی دمشق رسیدند، در اینجا معاویه
نمایندگان کوفه را که پیام رسان زیاد بودند به حضور پذیرفت، معاویه دو نفر
را که یکی از آنها یک چشم بود به نزد حجر در یک تفأل گفت: نصف ما کشته
میشود و نصف دیگر نجات مییابد. شش نفر از آن گروه با شفاعت بزرگان شام
نجات یافتند آنگاه به افراد باقیمانده گفتند: ما دستور داریم بیزاری از
علی و لعن بر او را بر شما عرضه کنیم، اگر انجام دادید شما را رها خواهیم
کرد وگرنه خواهیم کشت، معاویه خون شما را به خاطر گواهی همشهریان شما حلال
میداند ولی شما را با این شرط عفو میکند، از علی بیزاری بجوئید تا آزاد
شوید. آنها یکصدا گفتند: ما چنین نخواهیم کرد، آن شب را به آنها مهلت
دادند، کفنهای آنها را آماده کردند آنها تمامی شب را به نماز پرداختند. صبحگاه
یاران معاویه گفتند: ای گروه ما دیشب دیدیم شما نماز طولانی و زیبا دعا
میکردید، به ما بگوئید نظر شما در مورد عثمان چیست؟ جواب دادند: او اولین
کسی است که در حکومت ستم کرد و به غیر حق عمل کرد. اهل شام گفتند:
معاویه شما را بهتر میشناخت سپس دوباره پیشنهاد کردند که از علی
علیهالسّلام بیزاری بجویند، آنها گفتند: هرگز، بلکه ما ولایت او را
میپذیریم. آنگاه هر کدام از آن جماعت یکنفر از اصحاب حجر را گرفته میبرد
تا بکشد، حجر گفت: بگذارید دو رکعت نماز بخوانم، که من هرگز وضوء بدون نماز
نگرفتهام. پس از نماز گفت: بخدا که نمازی کوتاهتر از این نخوانده بودم و
اگر نه این بود که اینان برداشت کنند که از روی بیتابی است دوست داشتم
زیاد نماز بخوانم، یکی از آنها با شمشیر برهنه بطرف حجر آمد، حجر لرزید، آن
مرد گفت: تو که پنداشتی از مرگ واهمه نداری (چرا ترسیدی؟)، اکنون اگر
بیزاری بجوئی تو را رها میکنیم! حجر گفت: چرا هراسناک نشوم وقتی قبری
آماده و کفنی باز و شمشیری برهنه میبینم، ولی بخدا سوگند اگر هراس کردم،
اما چیزی که خدای را به خشم آورد نخواهم گفت، سپس او را شهید کردند. رضوان
خدا بر او باد. سپس شروع کردند یاران حجر را یکی یکی کشتند تا شش نفر،
دو نفر باقیمانده پیشنهاد کردند ما را نزد معاویه بفرستید، وقتی نزد
معاویه آمدند یکی از آنان به نام کریم بن عنیف گفت: خدا را خدا را ای
معاویه تو از این دنیای فانی میروی و به جهان باقی خواهی شتافت و در آنجا
از این تصمیم که در مورد ریختن خون ما گرفتهای بازخواست خواهی شد. معاویه
گفت: در مورد علی چه نظری داری؟ او گفت من با تو هم عقیدهام و از دین علی
بیزارم، معاویه با شفاعت شمر او را بخشید مشروط بر اینکه یک ماه زندانی
شود و تا معاویه حکومت میکند به کوفه وارد نشود. سپس به نفر دوم گفت:
در مورد علی چه میگوئی؟ او گفت: من شهادت میدهم که علی از کسانی است که
یاد خدا را زیاد مینمود و امر به معروف و نهی از منکر میکرد و خطای مردم
را عفو مینمود، معاویه گفت: نظر تو در مورد عثمان چیست؟ گفت: او اولین کسی
است که درهای ستم را گشود و درهای حق را به لرزه انداخت. معاویه گفت: خودت
را کشتی، آن مرد گفت: بلکه تو را کشتم، آنگاه معاویه که از جملات او به
شدت ناراحت بود در نامهای به زیاد یعنی حاکم کوفه نوشت: این مرد بدترین آن
گروهی است که برای ما فرستادی، او را به گونهای شکنجه کن که شایسته آن
است و به بدترین صورت بکش، و چون نامه به زیاد رسید دستور داد تا او را
زنده به گور کردند. و به این ترتیب همچنان که حضرت امیر علیهالسّلام
خبر داده بود هفت نفر از آنان کشته شدند. شهادت حجر و یاران او در دل
مسلمانان بسیار گران آمد امام حسین علیهالسّلام در نامهای به معاویه
در ضمن جملاتی چنین فرمود: مگر تو قاتل حجر بن عدی و نمازگزارانی که از ظلم
برآشفته و بدعت را سنگین میدانستند نیستی؟ همانها که در راه خدا از سرزنش
کننده هراس نداشتند و تو آنها را به ظلم کشتی با آنکه به آنها پیمانهای
سخت داده و قسمهای محکم خورده بودی. و موضوع شهادت حجر و یاران او یکی از
مواردی بود که مسلمانان بر معاویه به سختی اعتراض میکردند، گویند معاویه
در هنگام مرگ میگفت: روزگار بدی برای من از حجر در پیش است. [3] .
پی نوشت ها: (1) نفس المهموم، ص 93. (2) بحار، ج 41 ص 316. (3) نفس المهموم، ص 84.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 351