نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 347
پیشگوئیهای در مورد معاویه و اعمال او
حضرت امیر علیهالسلام در یکی از سخنرانیهای خود که به پیشگوئی آینده پرداخت فرمود: آگاه
باشید: بعد از من، مردی گشاده گلو و شکم برآمده (معاویه بن ابیسفیان ) بر
شما مسلط میشود، هر چه میباید میخورد و دنبال چیزی است که بدست نیاورد
پس او را بکشید، گرچه هرگز نتوانید. آگاه باشید به زودی آن مرد شما را
بر دشنام دادن و بیزاری از من دستور میدهد، پس اگر شما را به ناسزا گفتن
بر من امر کرد و اجبار نمود، مرا دشنام دهید، که برای من سبب رشد و برای
شما موجب نجات است، زیرا که من به فطرت اسلام متولد شدهام و در ایمان و
هجرت سبقت گرفتهام. [1] . در این خطبه حضرت به اموری تذکر داد از جمله اینکه معاویه اکول و شکم باره است، و این حالتی بود که در تاریخ برای او ثبت کردهاند. گویند:
آنقدر میخورد که خسته میشد ولی سیر نمیشد و میگفت: خسته شدم ولی سیر
نشدم! سفره را جمع کنید. او آنقدر شکم داشت که وقتی مینشست، شکم او روی
رانهایش میافتاد! این بیماری او به واسطه نفرین پیامبر اکرم صلی الله علیه
و آله بود، زیرا روزی حضرت، شخصی را به دنبال معاویه فرستاد، او نیامد و
گفت: مشغول غذا هستم، بار دوم نیز به فرستاده حضرت همین را گفت و مشغول غذا
شد، حضرت او را نفرین کرده فرمود: «اللهم لا تشبع بطنه؛ خدایا شکم او را
سیر مگردان.» [2] . شاعر عرب در حق او گفته است: و صاحب لی بطنه کالها ویه کان فی احشائه معاویة یعنی: مرا رفیقی است که شکم او مثل جهنم است، تو گوئی در درون او معاویه است. [3] . ابنعباس
میگوید: من با بچهها مشغول بازی بودم که ناگاه پیامبر اکرم صلی الله
علیه و آله آمد، من پشت در پنهان شدم، حضرت دست بر پشت من زد و فرمود:
معاویه را بگو نزد من آید، من رفتم و برگشتم و گفتم: مشغول غذا خوردن است
حضرت فرمود: خدا شکم او را سیر نکند. [4] . امام مجتبی علیهالسلام در
مجلسی فرمود: شما را به خدا و حرمت اسلام سوگند میدهم آیا شما میدانید که
معاویه نامهنویس جدّ من بود، روزی حضرت دنبال او فرستاد، فرستاده حضرت
برگشت و گفت: مشغول خوردن است، و این کار سه بار تکرار شد و هر بار فرستاده
حضرت را رد میکرد و او میگفت: معاویه مشغول خوردن است، پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله فرمود: خدا شکم او را سیر نکند! آنگاه امام مجتبی
علیهالسلام به معاویه فرمود: آیا این حالت را در شکم خودت نمییابی؟! [5]
در ترجمه نسائی [6] که از دانشمندان معتبر اهل سنت و صاحب سنن نسائی است
نوشتهاند: او در شام مدتی حدیث گفت و همواره از فضائل امیرالمؤمنین متذکر
شده، به او گفتند: (اینجا شام پایگاه بنی امیه است) از فضائل معاویه بگو،
او گفت: من برای معاویه فضیلتی نمیشناسم جز اینکه پیامبر به او فرمود: خدا
شکم تو را سیر نکند، گویند اهل شام از این کلام برآشفتند و او را زیر دست و
پا له کردند به طوری که بیرون شهر جان داد. [7] . اشاره دوم حضرت در
این کلام نورانی، این است که حضرت خبر داد که ایشان قبل از معاویه از دنیا
خواهد رفت و اینکه معاویه بعد از ایشان، زمام امور را بدست گرفته، بر امور
مسلط میشود. و این پیشگوئی را حضرت در برخی از موارد دیگر به صورت
کنایه بیان کرده بود از جمله در محفلی فرمود: ای مردم، ماه رمضان که برترین
ماههاست آمد، آسیای حکومت در این ماه به حرکت آید، آگاه باشید همانا شما
امسال در یک صف حج میکنید، و علامت آن این است که من میان شما نیستم.
اصحاب حضرت با شنیدن این سخن میفهمیدند که حضرت خبر موت خود را میدهد.
[8] . اشاره سوم حضرت امیر علیهالسلام در این کلام نورانی به این بود که معاویه به دنبال چیزی است که نمییابد. به
احتمال زیاد منظور حضرت از این جمله، نیت شوم و خطرناک معاویه که همان
نابودی اسلام است میباشد، شاهد این امر، بدعتهای فراوان معاویه در دین
خدا، اهانت او به پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و خاندان حضرت و صحابه
بزرگوار آن حضرت و از همه اینها بدتر جریانی است که زبیر بن بکار در کتاب
موفقیات که از اصول معتبرة اهل سنت است آنرا ذکر کرده: مردی بنام مطرف بن
مغیر گوید: پدرم با معاویه رفت و آمد داشت و از او و عقل او تعریف میکرد،
تا اینکه شبی از نزد معاویه آمد، دیدم بسیار غمگین است و از شدت اندوه غذا
نخورد، ساعتی منتظر شدم تا فهمیدم ناراحتی او از ما و کار ما نیست، پرسیدم:
چرا امشب شما را غمگین میبینم؟ گفت: پسرم من امشب از نزد خبیثترین مردم
آمدم! گفتم: جریان چیست؟ گفت: با معاویه تنها بودم،به او گفتم: شما به
آرزوی خود رسیدهاید، ای کاش بساط عدالت پهن میکردی و به مردم نیکی
مینمودی، زیرا سن تو زیاد شده (و مرگت نزدیک است) و ای کاش به حال برادران
خود از بنی هاشم نظر میکردی و صله رحم مینمودی، به خدا سوگند نزد آنها
چیزی که از آن بیم داشته باشی نیست. معاویه گفت: هیهات هیهات، هرگز هرگز،
ابوبکر حکمرانی کرد و عدالت نمود! و چنین و چنان کرد، بخدا سوگند نتیجهای نداد جز اینکه پس از مرگ او، نامش نیز مرد، فقط میگویند: ابوبکر. به
دنبال او عمر حکومت کرد و تلاش نمود و ده سال دامن گستراند، به خدا سوگند
که سودی نداد بیش از اینکه پس از مرگ او نامش نیز از بین رفت، فقط
میگویند: عمر، پس از آن، عثمان به قدرت رسید، هموکه هیچکس در نسب مانند او
نبود!! (خداوند بکشد دروغ و بی حیائی را) و کرد آنچه کرد و با او شد
آنچه شد تا اینکه هلاک گردید و نامش نیز از بین رفت و کارهائی که با او
کردند نیز از بین رفت. اما این هاشمی (منظورش پیامبر اسلام صلی الله علیه و
آله بود) هر روز (در اذان) پنج با نام او را صدا میزنند و میگویند: اشهد
ان محمدا رسولالله (صلی الله علیه و آله) با این حال چه کاری دوام خواهد
یافت ای بیمادر؟! (یعنی تا وقتی نام پیامبر باقیست فعالیت امثال معاویه و
نام او و دیگران اثری ندارد و دوام نیابد) آنگاه گفت: دفنا دفنا یعنی
چارهای نیست جز اینکه نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم دفن شود، و
نابود گردد (مثل دیگران). در زمان مأمون وقتی این جریان را به او
گفتند: فرمان داد تا بر منابر معاویه را لعن کنند ولی وقتی با اعتراض مواجه
شد، مصلحت را در ترک آن دیدند. [9] . اشاره چهارم حضرت در این خطبه
شریفه به این بود که معاویه مستحق مرگ است ولی کشته نمیشود، و این خود
پیشگوئی حضرت بود بر اینکه معاویه کشته نمیشود (و با مرگ طبیعی از بین
میرود) و همینطور نیز شد، به گونهای که حتی در شب نوزدهم رمضان وقتی
حضرت امیر علیهالسلام ضربت خورد، بنا بود معاویه هم در همان وقت ترور شود،
اما شمشیر به ران پای معاویه اصابت کرد و جان سالم به در برد. و اما
اینکه حضرت، معاویه را مستحق قتل معرفی کرد، گذشته از مسائلی که خون او را
هدر میکند، فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که فرمود: وقتی
معاویه را بر روی منبر من دیدید او را بکشید، ابوسعید خدری راوی حدیث گوید:
ولی ما این کار را نکردیم و لذا رستگار نشدیم. [10] مردی از انصار در زمان
عمر تصمیم داشت معاویه را بکشد، به او گفتند: شمشیر نکش تا عمر را در
جریان بگذاریم (ظاهرا این واقعه هنگام امارت معاویه در شام از طرف عمر بوده
است) مرد انصاری گفت: من از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که
میفرمود: هرگاه معاویه را بر روی منبر دیدید خطبه میخواند او را بکشید. مردم
گفتند: ما هم این حدیث را شنیدهایم ولی تا به عمر گزارش نکنیم اقدامی
نمیکنیم، این مسأله را به عمر نوشتند، اما عمر تا هنگام مرگ پاسخی نداد.
[11] . مؤلف گوید: حدیث مذکور در کتب اهل سنت با سندهای متعدد ذکر شده است. اشاره
پنجم حضرت در این کلام نورانی، به مسأله سبّ و بدعت شنیع معاویه بود که
بعد از حضرت علی علیهالسلام آن را مرسوم کرد و حضرت امیر علیهالسلام به
آن خبر داده است. معاویه طبق دستور العملی از تمامی مسلمانان در سرزمین
پهناور اسلامی خواست که حضرت علی علیهالسلام را ناسزا گویند و از او
بیزاری جویند. این کار را در مراکز مقدس مثل منابر و نماز جمعهها و
جماعتها حتی مکه و مدینه منوره انجام دادند، این کار از زمان معاویه تا
زمان عمربن عبدالعزیز (حدود پنجاه سال) ادامه داشت. گروهی از بنی امیه به
معاویه گفتند: شما به آرزوی خودت (به دست گرفتن حکومت) رسیدی، ای کاش از
لعن این مرد دست برمیداشتی؟ معاویه گفت: نه به خدا سوگند، رها نمیکنم تا
اینکه کودکان بر این روش بزرگ شوند، و بزرگترها با این روش پیر شوند، به
گونهای که کسی از او فضیلتی نقل نکند. [12] . از حموی در معجم البلدان
نقل شده که گوید: علی بن ابیطالب را بر منبرهای شرق و غرب عالم اسلام لعن
کردند مگر در شهر سیستان که به جز یک مرتبه، دیگر تکرار نکردند و با بنی
امیه شرط کردند که بر منبر ایشان هیچکس لعن نگردد. آنگاه حموی گوید: چه
شرفی برتر از اینکه ایشان از لعن برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله
امتناع کردند، در حالی که حضرتش را در حرمین شریفین مکه و مدینه بر فراز
منبر لعن میکردند. سیوطی از علماء اهل سنت گوید: در زمان بنی امیه
لعنهم الله علی بن ابیطالب را بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر به خاطر سنت
معاویه لعن میکردند. [13] . این عمل زشت معاویه سبب شد که تا مدتها
حریم اهل بیت علیهالسلام در میان مردم شکسته شود، مردم عادی بیپروا نسبت
به خاندان پیامبر ناسزا میگفتند و جسارت میکردند، و بسیاری از آنها این
کار را به قصد قربت انجام میدادند و میگفتند: نماز جز با لعن ابوتراب
صحیح نیست. خالد بن عبدالله القسری لعنه الله زمانی که امیر عراق از طرف
هشام بود بر سر منبر میگفت: خدایا لعنت کن علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب
بن هاشم را، که داماد رسولالله صلی الله علیه و آله که دختر او نزد وی و
پدر حسن و حسین است، سپس با طعنه میگفت: آیا با کنایه سخن گفتم؟ [14] باری
آنقدر این روش ننگین ادامه یافت به گونهای که معیار حق و باطل در نزد بنی
امیه شد، و هر که از آن امتناع میکرد نابود میشد هر که به آن پایبند بود
عزیز میگشت. حجاج بن یوسف آن سفاک کمنظیر روزی به یکی از درباریان نزدیک
خود که در همه جنگها با او همراهی کرده بود و نامش عبدالله بن هانی و از
قبیله گمنام اَوْد بود گفت: من هنوز خدمات تو را تلافی نکردهام، سپس به
دنبال دو نفر از رؤسای قبائل عرب، یعنی اسماء بن خارجه رئیس بنی فزارة و
سعیدبن قیس رئیس یمایة، فرستاد و از آنها خواست تا دختر خود را به عبدالله
بن هانی تزویج کنند، آنها ابا کردند اما وقتی با تهدید حجاج روبرو شدند به
اجبار تسلیم شدند. حجاج پس از آن به عبدالله گفت: من دختران رئیس قبیله فزاره و یمایة را به تزویج تو درآوردم، ایندو کجا و قبیله تو اَوْد کجا؟ عبدالله
که از تحقیر قبیله خود ناراحت شده بود گفت: ای امیر این را نفرما، ما
دارای فضائلی هستیم که هیچیک از عرب ندارد! حجاج گفت: چیست؟ عبدالله گفت:
به امیرالمؤمنین عبدالملک (حاکم اموی) در هیچ مجتمعی از ما ناسزا گفته نشده
است. حجاج گفت: به خدا که این فضیلتی است! عبدالله گفت: در جنگ صفین هفتاد
نفر از ما با امیرالمؤمنین معاویه بودند ولی با ابوتراب جز یک نفر نبود.
حجاج گفت: بخدا که فضیلتی است! عبدالله گفت: برخی از زنهای ما نذر کرده
بودند که اگر حسین بن علی کشته شود هر کدام ده شتر قربانی کند، و این کار
را کردند! حجاج گفت: به خدا که این فضیلتی است. عبدالله گفت: هیچکدام از ما
نیست که به او پیشنهاد لعن و ناسزاگوئی ابیتراب را بدهند مگر اینکه انجام
میدهد و حسن و حسین و مادر آن دو و فاطمه را هم اضافه میکند! حجاج گفت:
به خدا که فضیلتی است، عبدالله گفت: هیچکدام از قبایل عرب مثل ما زیبا و
بانمک نیست، در این هنگام حجاج (از حماقت او) خندید زیرا عبدالله بسیار
سبزه و مبتلا به بیماری جذام، بدقیافه و با چشمهای کج و به شدت لوچ بود و
گفت: این امتیاز را دیگر رها کن. [15] سنت بدگوئی و ناسزاگوئی و تبلیغات
سوء بر علیه حضرت امیر علیهالسلام در تمامی دوران بنی امیه همچنان به شدت
تعقیب میشد، برخی از صحابه مانند سمرة بن جندب چهارصد هزار درهم از معاویه
گرفت تا آیه لیلة المبیت را که از فضائل آشکار حضرت امیر علیهالسلام است
در شأن ابنملجم تفسیر کرد و این گونه دین به دنیا میفروختند. آنقدر
این امر شایع شد که وقتی عمربن عبدالعزیز خواست این سنت زشت را منسوخ کند
مردم یکی از شهرهای ایران برای او نوشتند و هدایای بسیار نیز فرستادند که
به ما اجازه بده تا شش ماه دیگر علی را لعن کنیم. در شهر حران این عمل زشت
آنچنان عادی شده بود که میگفتند: نماز درست نیست مگر با لعن ابیتراب. تا
اینکه بالاخرة عمر بن عبدالعزیز حدودا در سال99 هجری اقدام به ممنوعیت آن
کرد. اشاره ششم حضرت در این جملات کوتاه و پرمغز، به عدم تأثیر تبلیغات
سوء در نابودی نام آن بزرگوار است، فرمود: اگر شما را به ناسزاگوئی من
وادار کردند مرا ناسزا گوئید که این کار برای من (نه تنها منقصت نیست بلکه
سبب)زیادی شرف و بلندای مقام من و (منتشر شدن یاد من) خواهد شد. آری این
جمله حضرت پیشگوئی بزرگ، و معجزه عظیم الهی است که خداوند متعال در مورد
آن حضرت ارائه داده است و چه بسیار است این معجزهها. همان خداوندی که
سقوط در چاه را که برادران یوسف میخواستند سبب فراموشی یوسف از ذهن پدر
قرار دهند، همان چاه را نردبان ترقی و حکومت و عزت یوسف قرار داد و با
افتخار در قرآن فرمود: «و الله غالب علی امره؛ [16] خدا همیشه پیروز است.»
آری حضرت حق، این معجزه را بطور واضحتر در مورد ولی خود علی بن ابیطالب
انجام داد، تلاش همه جانبه دشمنان از نظر سیاسی و نظامی و فرهنگی و
تبلیغاتی را نردبان عظمت حضرت و اسباب نشر فضائل او در شرق و غرب عالم قرار
داد. و امروز از معاویه و بنی امیه با آن همه عزت و عظمت جز به خواری و
لعنت یاد نمیشود، اما حضرت علی و خاندان او، بر دلها حکومت میکنند. و
شاهد آشکار آن، بارگاه با شکوه دختر سیدالشهداء، حضرت رقیه است که در شام
در مرکز حکومت اموی درس عبرت تاریخ است و در کنار کاخهای اموی، قبر معاویه
است که به زباله دان تبدیل گشته است. زمانی بر این امت گذشت که نام علی
بردن جرم بود و امروز افتخار اسلام و انسانیت است. زمانی راه علی متروک بود
و گمراهی تلقی میشد و امروز راه هدایت است و شاهراه حقیقت و افتخار و
سعادت. زمانی شیعیان و پیروان و دوستداران او در بدترین شرائط در زندانها
قتل عام میشدند و امروز سربلند و با عزت بنام علی و پیروی از او بر دلها
حکومت میکنند. آن روز اگر مسلمان نماها قدرشان را ندانستند، امروز حتی
مسیحیان و حتی بیدینان به عظمتش اعتراف میکنند و در مورد شخصیت او مقاله و
کتاب مینویسند و سخنرانی میکنند. «یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متم نوره و لوکره الکافرون.» [17] .
پی نوشت ها: (1) نهجالبلاغه، خطبه 56. (2) شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید،ج 3، ص 56. (3) شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 55. (4) اسدالغابة به نقل تتمة المنتهی. (5) حموی در ثمرات الاوراق به نقل تتمة المنتهی. (6) احمد بن شعیب بن علی متوفی383 هجری. (7) کشف حقیقت، ص263 و تتمة المنتهی بطور خلاصه. (8) الارشاد اعلام الوری. (9) مروج الذهب ج 454:3، شرح ابنابیالحدید، ج 5، ص 129. (10) تاریخ طبری، ج 357:11، شرح ابنابیالحدید، ج 348:1، (الغدیر، ج10، ص142 تا 147). (11) تاریخ طبری، ج 357:11، شرح ابنابیالحدید، ج 348:1، (الغدیر، ج 10، ص142 تا 147). (12) شرح ابنابیالحدید، ج 4، ص 57. (13) الغدیر، ج 2، ص 102. (14) شرح ابنابیالحدید، ج 4، ص574. (15) شرح ابنابیالحدید، ج 4، ص 61. (17) یوسف: 21. (18) صف: 8.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 347