responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 345
پیشگوئی در مورد موقعیت لشکر خوارج‌

مردی بنام جندب گوید: در جریان نهروان، تردیدی در دلم (نسبت به حقانیت حضرت علی علیه السلام) پیدا شد، زیرا اهل نهروان را دیدم که برنسها (لباسهای بلند مثل بارانی) پوشید و پرچمهای آنها قرآن است، از جنگ کناره گیری کردم و آنقدر ناراحت شدم که نزدیک بود به آنها بپیوندم. در همین حالت تفکر و تردد بودم که ناگاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام نزدیک من آمد. در این میان سواری به عجله به نزد حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین چه نشسته‌ای؟ خوارج از نهر عبور کردند. فرمود: تو دیدی که آنها عبور کردند؟ عرض کرد: آری. به خدا قسم اینها عبور نکرده‌اند و هرگز عبور نمی‌کنند. [1] .
جندب گوید: در دلم گفتم: الله اکبر، شهادت هر کسی بر علیه خودش کافیست، اگر اینها عبور کرده باشند، دروغ بودن کلام حضرت و باطل بودن او روشن می‌گردد، که در این صورت بر علیه او خواهم جنگید، نبردی سخت با تمام قوا، و اگر عبور نکرده باشند، صدق و حقانیت او بر من روشن می‌گردد و با دشمنان او خواهم جنگید، نبردی که خداوند بداند برای او غضب کرده‌ام. طولی نکشید که سوار دیگری به عجله آمد و در حالیکه با تازیانه‌اش اشاره می‌کرد گفت: یا امیرالمؤمنین من نزد شما نیامدم مگر اینکه تمامی آن گروه از پل عبور کردند، و این پیشانی اسبهای ایشان است که جلو می‌آید.
حضرت علی علیه‌السلام فرمود: خداوند و پیامبر او راست گفتند و تو دروغ می‌گوئی، آنها عبور نکرده‌اند و هرگز عبور نخواهند کرد.
سپس حضرت آماده باش داد در میان لشکر، سپاه به سوی خوارج حرکت کرد، من نیز در حالیکه دست بر قبضه شمشیر داشتم از شدت خشم با خود گفتم: اگر یک نفر سواره از خوارج را ببینم که عبور کرده باشد، با شمشیر بر سر علی علیه‌السلام خواهم کوبید! همینکه نزدیک آمدیم، دیدم حتی یک نفر از آنها از پل عبور نکرده‌اند و همه آنها آن طرف نهر هستند.
حضرت علی علیه‌السلام (که با علوم الهی به درون من آگاه شده بود) به طرف من متوجه شد و در حالیکه دست مبارکش را بر سینه من نهاده بود فرمود:
ای جندب آیا شک کردی؟ چگونه دیدی کلام مرا، عرض کردم: ای امیرالمؤمنین به خدا پناه می‌برم از شک و تردید، به خدا پناه می‌برم از خشم پیامبر او و خشم امیرالمؤمنین، حضرت فرمود: ای جندب دانش من نیست مگر به علم خدا و علم رسول او، جندب نیز بعد از این با کمال جدیت در این جنگ، جهاد کرد. [2] .
این جریان را طبرانی در کتاب اوسط از جندب بن زهیر که از فرمانده‌هان لشکر حضرت علی علیه‌السلام در جنگ نهروان بود چنین آورده است:
جندب گوید: وقتی خوارج از سپاه علی علیه‌السلام کنار گرفتند و بر آن حضرت شورش کردند، همراه امام علیه‌السلام به جنگ ایشان رفتیم، وقتی به لشکرگاه آنها رسیدیم طنین قرائت قرآن آنها را مانند صدای زنبوران شنیدیم، وقتی به آنها نزدیک شدیم، افرادی وارسته در میان آنها دیدیم، من از تماشای آنان ناراحت شدم، از آنها کناره گرفتم و پیاده شده در حالیکه افسار اسبم را گرفته و تکیه بر نیزه‌ام داده بودم گفتم:
پروردگارا اگر جنگ با اینان خدمتی به دین تواست مرا به آن هدایت نما و چنانچه گناه است مرا از آن بر حذر بدار.
در همان حال امیرالمؤمنین علیه‌السلام سر رسید، همینکه به من نزدیک شد فرمود: ای جندب از خشم الهی پرهیز کن، سپس حضرت پیاده شد و به نماز ایستاد، در این هنگام مردی آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین با خوارج کار دارید؟ فرمود: چطور؟ گفت: آنها از نهر گذشتند. حضرت فرمود: نه از نهر نگذشته‌اند، آن مرد گفت: سبحان الله! به دنبال آن مرد دیگری آمد و گفت: خوارج از نهر عبور کردند، حضرت فرمود: نه، از نهر نگذشته‌اند. مرد گفت: سبحان الله! نفر سومی آمد و گفت: آنها از نهر عبور کرده‌اند. فرمود: آنها از نهر نگذشتند و نمی گذرند و چنانچه خدا و پیامبر فرموده‌اند در آن سوی نهر کشته خواهند شد.
سپس حضرت سوار شد و به من فرمود: ای جندب من مردی را به سوی آنها می‌فرستم که ایشان را به کتاب خدا و سنت پیامبرشان دعوت کند ولی آنها به او اعتنا نمی‌نمایند و او را تیرباران می‌کنند.
ای جندب ده نفر از ما کشته نمی شوند و از آنها ده نفر جان سالم به سلامت نمی‌برند سپس فرمود: چه کسی این قرآن را می‌گیرد و میرود که این عده را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت کند و در این راه کشته شود و در عوض خداوند او را وارد بهشت نماید؟ جوانی از قبیله بنی‌عامر داوطلب شد، قرآن را گرفت و به طرف آنها رفت، همینکه به آنها نزدیک شد، بارانی از تیر بر او بارید و شهید شد.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمان حمله را صادر کرد، جندب گوید: من با این دستهای خودم قبل از نماز ظهر هشت نفر آنها را کشتم، و همانطور که حضرت فرموده بود، ده نفر از ما کشته نشدند و از آنها نیز بیش از ده نفر نجات نیافتند. [3] .


پی نوشت ها:
(1)
مسعودی در مروج الذهب، ج 2، ص405 گوید: این نهر در طبرستان بین حلوان و بغداد است و بر آن پلی است بنام پل طبرستان، و حضرت فرمود: محل نابودی آنها این طرف در وادی رمیله است.
[2] خصائص امیرالمؤمنین علیه‌السلام.
[3] النص و الاجتهاد.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 345
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست