نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 218
بررسی علل و عوامل شکستها
یکی از راهها و شیوههای رواج فرهنگ «نظارت مردمی» بررسی علل و عوامل سقوط و شکست و انحطاط جامعه است. اگر
مردم به ره آورد شوم ترک «امر به معروف» توجّه کنند و بدانند که بی
تفاوتیها و ترک نظارت صحیح جامعه را به سقوط میکشاند و ارزشها را به مسخ
و دگرگونی سوق میدهد. دست از بی تفاوتی برداشته و در امور کشور خود در سرنوشت جامعه خود دخالت میکنند، که امام علی علیه السلام در خطبه 27 فرمود: أَلَا
وَإِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَی قِتَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَیلاً
وَنَهَاراً، وَسِرَّاً وَإِعْلَاناً، وَقُلْتُ لَکُمْ: اغْزُوهُمْ قَبْلَ
أَنْ یغْزُوکُمْ، فَوَاللَّهِ مَا غُزِی قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ
إِلَّا ذَلُّوا. فَتَوَاکَلْتُمْ وَتَخَاذَلْتُمْ حَتَّی شُنَّتْ عَلَیکُمُ الْغَارَاتُ، وَمُلِکَتْ عَلَیکُمُ الْأَوْطَانُ. وَهذَا
أَخُو غَامِدٍ وَقَدْ وَرَدَتْ خَیلُهُ الْأَنْبَارَ، وَقَدْ قَتَلَ
حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِی، وَأَزَالَ خَیلَکُمْ عَنْ
مَسَالِحِهَا. وَلَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ
یدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَالْأُخْرَی الْمُعَاهَدَةِ،
فَینْتَزِعُ حِجْلَهَا وَقُلْبَهَا وَقَلَائِدَهَا وَرُعُثَهَا، مَا
تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالْاِسْتِرْجَاعِ وَالْاِسْتِرْحَامِ. ثُمَّ
انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ کَلْمٌ، وَلَا أُرِیقَ
لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا
أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً. «آگاه
باشید! من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با شامیان، دعوت
کردم و گفتم پیش از آن که، آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید، به خدا سوگند! هر ملّتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد، امّا شما سُستی بخرج دادید، و خواری و ذّلت پذیرفتید، تا آنجا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمینهای شما را تصّرف نمود، و
اینک، فرمانده معاویه، (مرد غامدی) با لشگرش وارد شهر انبار شده و
فرماندار من، «حسّان بن حسّان بکری» را کشته و سربازان شما را از مواضع
مرزی بیرون رانده است. به من خبر رسید که مردی از لشگر شام به خانه زن
مسلمان و زنی غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بود وارد شد، و خلخال و
دستبند و گردن بند و گوشواره های آنها را بغارت برد، در حالی که هیچ
وسیلهای برای دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشتند. لشگریان شام با
غنیمت فراوان رفتند بدون اینکه حتّی یک نفر آنان، زخمی بردارد، و یا قطره
خونی از او ریخته شود، اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسّف
بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.» [1] . و ادامه داد که: فَیا
عَجَباً! عَجَباً - وَاللَّهِ - یمِیتُ الْقَلْبَ وَیجْلِبُ الْهَمَّ مِن
اجْتَِماعِ هؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَی بَاطِلِهِمْ، وَتَفَرُّقِکُمْ عَن
حَقِّکُمْ! فَقُبْحاً لَکُمْ وَتَرَحاً، حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یرْمی! یغَارُ عَلَیکُمْ وَلَا تُغِیرُونَ؟ وَتُغْزَوْنَ وَلَا تَغْزُونَ؟ وَیعْصَی اللَّهُ وَتَرْضَوْنَ؟ فَإِذَا
أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیرِ إِلَیهِمْ فِی أَیامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ
حَمَارَّةُ الْقَیظِ، أَمْهِلْنَا یسَبَّخُ عَنَّا الْحَرُّ، وَإِذَا
أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیرِ إِلَیهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ
صَبَارَّةُ الْقُرِّ، أمْهِلْنا ینْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ؛ کُلُّ هذَا
فِرَارَاً مِنَ الحَرِّ والْقُرِّ؛؛ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ
وَالْقُرِّ تَفِرُّونَ؛ فَأَنْتُمْ وَاللَّهِ مِنَ السَّیفِ أَفَرُّ! یا
أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلَا رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وَعُقُولُ
رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَلَمْ أَعْرِفْکُمْ
مَعْرِفَةً - وَاللَّهِ - جَرَّتْ نَدَماً، وَأَعَقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَکُمُ
اللَّهُ! لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیحاً، وَشَحَنْتُمْ صَدْرِی
غَیظَاً، وَجَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً،
وَأَفْسَدْتُمْ عَلَی رَأْیی بِالْعِصْیانِ وَالْخِذْلَانِ؛ حَتَّی لَقَدْ
قَالَتْ قُرَیشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَلکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ
أَبُوهُمْ! وَهَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً، وَأَقْدَمُ
فِیهَا مَقَاماً مِنِّی! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَمَا بَلَغْتُ
الْعِشْرِینَ، وَهاأَنَذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَی السِّتِّینَ! وَلکِنْ لَا رَأْی لِمَنْ لَا یطَاعُ! «شگفتا،
شگفتا!! به خدا سوگند، این واقعیت قلب انسان را میمیراند و دچار غم و
اندوه میکند که شامیان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقید. زشت باد روی شما و از اندوه رهایی نیابید که آماج تیر بلا شدید. به شما حمله میکنند، شما حمله نمیکنید؟ با شما میجنگند، شما نمیجنگید؟ اینگونه معصیت خدا میشود و شما رضایت میدهید؟ وقتی
در تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن میدهم، میگویید هوا گرم است مهلت ده
تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ میدهم، میگویید هوا
خیلی سرد است بگذار سرما برود. همه این بهانهها برای فرار از سرما و گرما بود؟ وقتی شما از گرما و سرما فرار میکنید، به خدا سوگند که از شمشیر بیشتر گریزانید ای
مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بیخرد، که عقلهای شما به عروسان
حجلهآرای، شباهت دارد، چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمیدیدم و هرگز
نمیشناختم، شناسایی شما سوگند به خدا که جز پشیمانی حاصلی نداشت، و اندوهی
غم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون، و
سینهام از خشم شما مالامال است، کاسههای غم و اندوه را، جُرعه جُرعه به
من نوشاندید، و با نافرمانی و ذّلت پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید، تا
آنجا که قریش در حق من گفت: «بی تردید پسر ابیطالب مردی دلیر است ولی دانش نظامی ندارد» خدا
پدرانشان را مزد دهد، آیا یکی از آنها تجربههای جنگی سخت و دشوار مرا
دارد؟ یا در پیکار توانست از من پیشی گیرد؟ هنوز بیست ساله نشده، که در
میدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشتهام. امّا دریغ، آن کس که فرمانش را اجراء نکنند، رأیی نخواهد داشت. [2] . و در خطبه 25 با تأسّف فراوان خطاب به کوفیان، علل شکست کوفیان و عوامل پیروزی شامیان را به گونهای روشن بیان فرمود: أُنْبِئْتُ
بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الَْیمَنَ، وَإِنِّی وَاللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ
هؤُلاءِ الْقَوْمَ سَیدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتَِماعِهمْ عَلَی بَاطِلِهمْ،
وَتَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، وَبِمَعْصِیتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی
الْحَقِّ، وَطَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ، وَبِأَدَائِهِمُ
الْأَمَانَةَ إِلَی صَاحِبِهِمْ وَخِیانَتِکُمْ، وَبِصَلَاحِهِمْ فِی
بِلَادِهِمْ وَفَسادِکُمْ. فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَی قَعْبٍ
لَخَشِیتُ أَنْ یذْهَبَ بِعَلَاقَتِهِ. اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ
مَلِلْتُهُمْ وَمَلُّونِی، وَسَئِمْتُهُمْ وَسَئِمُونِی، فَأَبْدِلْنِی
بِهِمْ خَیراً مِنْهُمْ، وَأَبْدِلْهُمْ بِی شَرَّاً مِنِّی. اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ کَمَا یمَاثَ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ. أَمَا وَاللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِی بِکُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِی فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ. هُنَالِکَ، لَوْ دَعَوْتَ، أَتَاکَ مِنْهُمْ فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِیةِ الحَمیمِ «به من خبر رسیده که (بُسر بن ارطاة) بر یمَن تسلّط یافت، سوگند به خدا میدانستم که مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند کرد. زیرا
آنها در یاری کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقید،
شما امام خود را در حق نافرمانی کرده و آنها امام خود را در باطل
فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خیانتکارید، آنها
در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خرابی (آنقدر
فرومایهاید) اگر من کاسه چوبی آب را به یکی از شماها امانت دهم میترسم که
بند آن را بدزدید. خدایا، من این مردم را با پند و تذکّرهای مداوم خسته
کردم و آنها نیز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان
به ستوه آمده، دل شکستهام، به جای آنان افرادی بهتر به من مرحمت فرما، و
به جای من بدتر از من بر آنها مسلّط کن. خدایا، دلهای آنان را، آنچنان که نمک در آب حل میشود، آب کن. به خدا سوگند، دوست داشتم، به جای شما کوفیان، هزار سوار از بنی فَراس بن غَنَمَ میداشتم که: «اگر آنان را میخواندی، سوارانی از ایشان نزد تو میآمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستانی» [3] . حضرت
امیرالمؤمنین علیه السلام در تداوم تحلیل و بررسی عوامل شکست کوفیان و
وادار کردن مردم به «نظارت عمومی» و دخالت مسئولانه در امور اجتماعی و
احساس تعهّد و مسئولیت، در خطبه 106 فرمود: وَقَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ
اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَغْضَبُونَ! وَأَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ
آبَائِکُمْ تَأْنَفُونَ! وَکَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیکُمْ تَرِدُ،
وَعَنْکُمْ تَصْدُرُ، وَإِلَیکُمْ تَرْجِعُ. فَمَکَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ
مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ، وَأَلْقَیتُمْ إِلَیهِمْ أَزِمَّتَکُمْ،
وَأَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیدِیهِمْ، یعْمَلُونَ
بِالشُّبُهَاتِ، وَیسِیرُونَ فِی الشَّهَواتِ، وَ ایمُ اللَّهِ، لَوْ
فَرَّقُوکُمْ تَحْتَ کُلِّ کَوْکَبٍ، لَجَمَعَکُمُ اللَّهُ لِشَرِّ یوْمٍ
لَهُمْ! علل سقوط و سیر ارتجاعی امّت «با آن همه بزرگواری و کرامت،
هم اکنون مینگرید که قوانین و پیمانهای الهی شکسته شده اما خشم نمیگیرید،
در حالی که اگر پیمان پدرانتان نقض میشد ناراحت میشدید، شما مردمی بودید که دستورات الهی ابتدا به دست شما میرسید و از شما به دیگران ابلاغ میشد و آثار آن باز به شما برمیگشت. امّا
امروز جایگاه خود را به ستمگران واگذاردید، و زمام امور خود را به دست
بیگانگان سپردید، و امور الهی را به آنان تسلیم کردید! آنهایی که به شبهات
عمل میکنند، و در شهوات غوطهورند (بنیامیه). به خدا سوگند! اگر
دشمنان شما را در زیر ستارگان آسمان بپراکنند، باز خداوند شما را برای
انتقام گرفتن از ستمگران گرد میآورد.» [4] . اینگونه هشدارها و
بررسیها وجدانهای خفته را بیدار میسازد تا به چاره جوئی بیاندیشند و از
بی تفاوتیها دست برداشته در سرنوشت خود و کشور خود دخالت کنند. اگر
کوفیان اصل نظارت مردمی را فراموش نمیکردند ارزشها را پاسداری کرده و از
فساد و زشتیها پرهیز میدادند، بی تفاوت نمیشدند و در سُستی و رفاه زدگی
همه عزّت و شرافت خود را از یاد نمیبردند.
پی نوشت ها: (1) خطبه 4/27 نهجالبلاغه معجم المفهرس محمد دشتی، که برخی از اسناد آن به شرح زیر است: 1- المصنّف ج10 ص154: عبدالرّزاقبن هشام (متوفای 211ه) 2- حیلة الأبرار ج2 ص390: بحرانی (متوفای 1107ه) 3- تاریخ دمشق ج3 ص322 و359: ابن عساکر شافعی (متوفای 571 ه) 4- تاریخ بغداد ج12 ص305: خطیب بغدادی شافعی (متوفای 463 ه) 5- تذکرة الخواص ص160: ابن جوزی حنفی (متوفای 654ه) 6- احتجاج ج1 ص174 قدیم و ج1 ص412: علامه طبرسی (متوفای 588 ه). (2) خطبه 8/27 نهجالبلاغه معجم المفهرس محمد دشتی (مدارک گذشته). (3) خطبه 2/25 نهجالبلاغه معجم المفهرس محمد دشتی، که برخی از اسناد آن به این شرح است: 1- المصنّف ج10 ص154: عبدالرّزاقبن همّام (متوفای 211ه) 2- تاریخ دمشق ج3 ص322 و359: ابن عساکر شافعی (متوفای 571 ه) 3- تاریخ دمشق، ترجمه امام حسین علیه السلام 146: ابن عساکر شافعی (متوفای 571ه) 4- تاریخ بغداد ج12 ص305: خطیب بغدادی شافعی (متوفای 463 ه) 5- تذکرة الخواص ص160: ابن جوزی حنفی (متوفای 654ه) 6- احتجاج ج1 ص174 قدیم و ج1 ص412: علامه طبرسی (متوفای 588 ه) 7- وقعة الصّفین ص314 و 315: منقری (متوفای 212ه) 8- البدایة و النّهایه ح340/7 سنه 40: ابن کثیر شافعی (متوفای 774ه). (4) خطبه 11/106 نهجالبلاغه معجم المفهرس محمد دشتی، که برخی از اسناد آن به شرح زیر است: 1- احیاء العلوم: غزالی (متوفای 505 ه) 2- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حرانی متوفای 380 ه) 3- اصول کافی ج2 ص49 ح1: کلینی (متوفای 328 ه) 4- ذیل الامالی ص 171: ابوعلی قالی (متوفای 356 ه) 5- قوت القلوب ج 1 ص 382 و 407: ابوطالب مکی (متوفای 382 ه) 6- حلیة الاولیاء ج 1 ص 74 و 75: ابونعیم اصفهانی (متوفای 402 ه) 7- خصال ج 1 ص 108: شیخ صدوق (متوفای 381 ه) 8- دستور معالم الحکم ص 121: قاضی قضاعی (متوفای 454 ه).
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 218