نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1729
وحدت رویه
با توصیه و سفارش ابوبکر، عمر به خلافت رسید. رفتار من در این دوره همان
رفتاری بود که در زمان زعامت رفیقش داشتم. عده ای از اصحاب رسول خدا(ص) که
بعضی از آنها امروز در جمع ما نیستند رحمت خدا بر آنها باد نزد من آمدند و
اظهار پشتیبانی کردند و از من خواستند تا برای اخذ حقم به پا خیزم. پیشنهادی
که پیش از این نیز در دوره خلافت ابوبکر از آنها شنیده بودم. اما پاسهی که
به آنها دادم همان پاسخی بود که قبلاً از من شنیده بودند، چه اینکه برنامه
من (بنا به وصیت رسول خدا(ص)) خبر و بردباری و تحمل سهتیها برای خدا (و
همراهی با مردم) بود. من اگر آن روز با مردم همراه نمیگشتم بیم آن
میرفت که بزودی شاهد تباهی اجتماعی باشم که رسول خدا(ص) با سیاستی عمیق آن
را پی نهاد و در راه برپایی آن رنجها کشید. او مردم را گاهی با نریم و
زمانی به درشتی و گاه با ترس و زور شمشیر گرد هم آورد (و از دسیدگی به آنها
کوتاهی نکرد) تا آنجا که آنها با آسایش و در کمال سیری و برخورداری از
پوشش و لباس و روانداز میزیستند، در حالی که ما دودمان پیامبر در اتاقهای
بی سقف زندگی میکردیم و در و پیکر خانه های ما را شاخههای نخل و مانند آن
تشکیل میداد. نه فرشی داشتیم و نه رواندازی. بیشتر افراد خانواده فقط یک
جامه داشتند که به نوبت، در نمازها از آن استفاده میکردند. چه روزها و
شبهایی که با گرسنگی به سر آوردیم... تازه اگر گاهی هم از سهم غنایم جنگی
آنچه را که خداوند خالصه ما قرار داده بود به دست میآمد و دیگران در آن
حقی نداشتند، رسول گرامی (ص) صاحبان زر و سیم را به منظور جذب و گایش آنان
به اسلام، بر ما مقدم میداشت و آنچه که سهم خود و خانواده اش بود به آنان
میبخشید. یک چنین اجتماعی را که رسول خدا(ص) با این خون دل فراهم آورده
بود من از همگان بر حفظ و نگهداری آن سزاوارتر بودم (و نیز وظیفه من بود)
که نگذارم آن بنای عظیم از هم فرو پاشد و به راهی کشیده شود که هرگز روی
نجات به خود نبیند و تا پایان عمر گرفتار باشد. من اگر آن روز (بکروی
میکردم و به مخالفت خود ادامه میدادم و) مردم را به یاری خود فرا
میخواندم، آنها ناگزیر در برابر من یکی از دو حال داشتند: یا با من
همراهی میکردند و با مخالفان میجنگیدند، که در این صورت کشته میشدند و
از پای در میآمدند. و یا اینکه از یاری من سرباز میزدند که در آن صورت به
واسطه سرپیچی و خودداری از اطاعت من کافر میشدند.... قال علی (ع):...
واجتمع الی نفر من اصحاب محمد ممن مضی و ممن بقی فقالوا لی فیها مثل الذی
فالوا لی فی اختها، فام یعد قولی الثانی قولی الاول صبرا و احتسابا و یقینا
اشقاقا من ان تفنی عصبه تالفهم رسول الله (ص) باللین مره و باشده اخری و
بالبذل مره و بالسیف اخری حتی لقد کان من تالفه لهم ان کان الناس فی الکر و
القرار و الشبع و الری و اللباس و الوطا و الدثار و نحن اهل بیت محمد
لاسقوف لبیوتنا و لا ابواب و لا ستور الا الجرائد و ما اشبهها و لا وطا لنا
و لا دثار علینا و یتداول الثوب الواحد فی الصلاه اکثرنا و نطوی اللیالی و
الایام عامتنا و ربما اتانا الشی مما افاه الله علینا و صیره لنا خاصه دون
غیرنا و نحن علی ما وصفت من حالنا فیوثر به رسول الله (ص) ارباب النعم و
الاموال تالفا منه لهم فکنت احق من لم یفرق هذه العصبه التی الفها رسول
الله (ص) و لم یحملها علی الخطه التی لا خلاص لها منها دون بلوغها و فنا
اجالها لانی لو نصبت نفسی فدعوتهم الی نصرتی کانوا منی و فی امری علی احد
منزلتین: اما متبع مقاتل، و اما مقتوا ان لم یتبع الجمیع و اما خاذل یکفر
بخذلانه ان قصر فی نصرتی او امسک عن طاعتی. [1] .