مثل سايه است نسبت بشاخص و همانطوريكه سايه وجودا و حدوثا تابع محض و
محض طفيلى است براى شاخص بطوريكه عدم شاخص علّت تامّه است براى عدم
آن عينا همين حال را ممكن نسبت بمؤثّر موجد دارد ولى ساختمان نسبت به بنّاء
چ نين نيست زيرا عمل بنّاء تنها اينست كه خشتها و آجرها و چ وبها و ساير مصالح
ساختمانى را جمع مىكند سپس اجتماع ايشان علّت است بر حصول شكل
مخصوصى و بقاء اين شكل در ساختمان معلول اينستكه اجزاء ساختمان در اثر
خشك شدن مستحكم و استوار ميشود و خشك شدن نيز بحسب ظاهر معلول عوامل
طبيعى از قبيل تابش خورشيد و وزش باد و گ رمى و سردى هوا است و مؤثّر حقيقى
البتّه خالق متعال است زيرا او اين آثار را در اين كائنات جعل و قرار داده است.
قوله: فانّه تبع محض له: ضمير در « فانّه » به فيىء و در « له » به شيىء عود
مىكند.
قوله: يحدث بحدوثه: ضمير در « يحدث » به فيىء و در « بحدوثه » به شيىء
برمىگردد.
قوله: و يبقى ببقائه: ضمير در « يبقى » به فيىء و در « ببقائه » به شيىء بر
مىگردد.
قوله: و يدور معه حيثما دار: ضمير در « يدور » به فيىء و در « معه » و « دار » به
شيىء برمىگردد.
قوله: لاجتماع اللّبنات: يعنى اجتماع خشتها.
قوله: علّة لشكل ما: يعنى اجتماع علّت صورى مىباشد.
قوله: بقاء ذلك الشّكل فيها: ضمير در « فيها » به لبنات و اخشاب عود
متن: « 114 »
قد كان الإفتقار للإمكان
فليجعل القديم بالزّمان