كلمه « من » بيانيّه مىباشد و امّا اينكه نگفتيم هو المرسوم بلكه آنرا با « من
جارّه» استعمال نموديم جهتش آنستكه خواستيم حرف روى و اعراب آنرا مراعات
كرده باشيم چ ه آنكه حرف روى در مصراع اوّل مكسور است از اينرو بجهت تشاكل
لفظى و مراعات بين حرف روى مصراعين از حرف جار استفاده نموديم و بهر تقدير
جارّ و مجرور (من المرسوم) خبر براى « الانفعالى » مىباشد.
و در دنبال « فى العقل بعد ما فى الاعيان حصل» مىفرمايد:
معلوم سبب علم بوده و سببيّت و مسبّبيّت در علم انفعالى و فعلى عكس
يكديگر مىباشند يعنى در علم فعلى علم سبب براى معلوم بوده ولى در علم انفعالى
معلوم سبب براى علم مىباشد.
پ س از آن مىفرمايد:
در اوّل يعنى علم فعلى آنچه در خارج است قبل از آنكه در عقل حاصل
شود تحقّق مىيابد.
شرح فارسى:
توضيح
علم فعلى و انفعالى
علم بتقسيم سوّمى يا فعلى است و يا انفعالى.
علم فعلى: آنستكه سبب وجود معلوم بالعرض باشد و بعبارت ديگر:
وجود خارجى معلوم مستفاد از آن باشد.
علم انفعالى: آن است كه وجود خارجى سبب ارتسام معلو در عقل باشد.
صاحب اسفار گ ويد علم حقتعالى بذات خود علم فعلى است و مثال علم
انفعالى علم انسان به اشيائى است كه بواسطه ارتسام صور آنها حاصل مىشود.
مير سيّد شريف گ ويد: علم فعلى علمى است كه از غير گ رفته نشده باشد و
علم انفعالى بعكس آن مىباشد و براى علم البتّه تقسيمات ديگرى هست كه
مصنّف بجهت اختصار در اينجا نياورده است از جمله تقسيمات ذيل است كه
اجمالا متذكّر مىشويم.