1- در تعريف حمد كلمه (قصد تعظيم) اشاره است به اينكه الفاظ حامل و
مشتمل بر ستايش اشخاص بسه نحو واقع مىشود:
الف: بقصد تعظيم چنانچه زيد دانشمند را ستوده و مىگويند زيد عالم
است.
ب: بقصد تكذيب و مسخره نظير اينكه عمرو بىسواد را بقصد سخريّه ستوده
و مىگويند عمرو شخص دانشمندى است.
ج: نه قصد تعظيم باشد و نه تكذيب.
از ظاهر عبارت شارح استفاد مىشود كه حمد لغوى همان قسم اوّل است و
دو قسم ديگر حمد بمعناى مزبور نيست و حال آنكه اهل فن قسم سوّم را نيز از افراد
حمد لغوى دانستهاند.
2- براى حمد پنج ركن شمردهاند:
اوّل: حامد: و آن كسى استكه ديگرى را مىستايد.
دوّم: محمود: و آن شخصى استكه مورد ستودن واقع مىشود.
سوّم: محمود عليه: و آن امرى استكه حمد در مقابل آن صورت گرفته و سبب
حمد شده است.
چهارم: صيغه حمد: وسيله ستودن را گويند و آن عبارت است از الفاظى كه
دلالت بر امر مطلوب دارد.
پنجم: محمودبه: مدلول صيغه را گويند.
مؤلف گويد:
حق اينست كه محمودعليه ميبايد امر جميل يعنى اختيارى باشد فلذا [حمدت
الّلؤلؤ] صحيح نيست چه آنكه حسن لؤلؤ به اختيار خودش نيست و سزاوار بود شارح اين
قيد را در تعريف لحاظ مينمود