بوده يا در غير آن باشد، چه هريك از خطاب و تكلّم و غيبت در كلام
وارد شده باشند يا مقتضاى ظاهر ايراد آن باشد.
سپس بدنبال [ينقل الى الآخر] مىگويد:
پس اقسام ششتا است كه از ضرب سه در دو حاصل مىشود و لفظ [مطلقا] در
عبارت سكّاكى نيست ولى مراد و مقصودش مىباشد چه آنكه بحسب آنچه از مذهب و عقيده
سكّاكى در التفات بملاحظه امثله بدست مىآيد آن است كه اين قيد مورد اراده و قصد
وى بوده است.
و سپس در ذيل [يسمّى هذا النقل] مىگويد:
اين نام باصطلاح علماء معانى است و وجه تسميهاش باين نام آن است كه كلمه
[التفات] از التفات انسان از راست به چپ يا بالعكس اخذ شده است.
و در ذيل قول امرء القيس كه مىگويد:
تطاول ليلك بالاثمد، مىافزايد:
شاهد در [ليلك] است كه شاعر بخودش از باب التفات خطاب نموده و
مقتضاى ظاهر آنست كه بگويد ليلى و كلمه [اثمد] بفتح همزه و ضمّ ميم اسم مكانى
مىباشد.
قوله: و لا النقل مطلقا: چه از حكايت به غيبت بوده و
چه غير آن باشد.
قوله: و لا تخلو العبارة من التّسامح: حاصل تسامح اينستكه:
ظاهر عبارت مصنف دلالت دارد كه نقل از حكايت بغيبت مختص نيست باينكه
از حكايت بغيبت باشد و اين معنا ظاهرا فاسد و باطل است چون مستلزم آنست كه سلب
كنيم اختصاص شئ را از خودش چه