ظاهرا كلمه [معمولة] معطوف است به [داخلة] ولى اين عطف درست نيست،
زيرا دخول در حيّز نفى شامل آن مىباشد و احتياجى به ذكر عليحده نداشت.
چنانچه اگر آنرا معطوف به [اخّرت] نيز بدانيم و آن را اينطور معنا
كنيم: او جعلت معمولة باز درست نيست زيرا تأخير از ادات نفى باز شامل آن مىشود،
مگر آنكه تأخير را مختص بصورتى بدانيم كه ادات نفى بر فعلى كه در لفظ [كل] عمل
نموده داخل نشده باشند چنانچه از مثال اينطور استفاده مىشود.
و سپس مىگويد:
معمول نيز اعم باشد از اينكه فاعل بوده يا مفعول و يا تأكيد براى يكى
از ايندو و يا غير اين امور باشد مانند:
ما جاء القوم كلّهم، كه مثال است براى تأكيد فاعل.
و ما جاء كل القوم، كه مثال است براى فاعل در حاليكه تأكيد بر آن
مقدم شده زيرا [كل] اصل در تأكيد مىباشد.
و لم آخذ كلّ الدّراهم، كه مثال است براى مفعول متأخر.
و كلّ الدّراهم لم آخذ، كه مثال است براى مفعول مقدّم.
و همچنين مثال لم آخذ الدّراهم كلّها او الدّراهم كلّها لم آخذ.
پس در تمام اينصور نفى تنها بشمول توجّه پيدا نموده نه باصل فعل و
كلام مفيد ثبوت فعل يا وصف براى برخى از افراد مضافاليه [كلّ] در معنا فاعل فعل
يا فاعل براى وصف مذكور در كلام باشد.
يا در اينصور كلام مفيد تعلّق فعل يا وصف به بعض مصاديق مضافاليه
[كلّ] مىباشد در صورتيكه [كلّ] در معنا مفعول فعل يا وصف