چه آنكه تقديم گاهى براى تخصيص بوده و زمانى براى تقوى مى باشد:
اوّل مانند: انت ما سعيت فى حاجتى كه در اين مثال قصد است كه گفته
شود مخاطب مخصوص است به عدم سعى.
دوّم مثل: انت لا تكذب كه اينمثال را براى تقويت حكم منفى و تقرير آن
مىباشد.
سپس در وجه اشدّ بودن [انت لا تكذب] مىنويسد:
در اينمثال اسناد تكرّر پيدا كرده در حاليكه در [لا تكذب] اين معنا
مفقود است مصنّف اكتفاء كرده بر صرف مثال تقوى تا بر آن فرق بين تقوى و تأكيد
مسنداليه متفرع گردد چنانچه مصنّف به آن اشاره نموده است و مىگويد: و كذا من لا
تكذب انت.
يعنى مثال انت لا تكذب از لا تكذب انت اشد است زيرا نفى كذب از لا
تكذب انت با اينكه در آن تأكيد وجود دارد بعد ميگويد:
ضمير در [لانّه] به [انت] راجعست و ميتوان گفت بلفظ [لا تكذب انت]
نيز عائد مىباشد و سپس در وجه اشدّ بودن مىگويد:
زيرا لفظ انت يا [لا تكذب انت] براى تأكيد محكوم عليه مىآيد باين
نحو كه معيّن و مؤكد مىسازد كه مسنداليه لفظ [انت] است و مسند را حقيقتا به آن
نسبت دادهايم نه بطور مجاز يا بر سبيل سهو و نسيان و در ذيل كلام مصنّف كه
مىگويد [لا لتأكيد الحكم] مىافزايد:
زيرا اسناد مكرّر نشده.
و امريكه ذكر شد يعنى اينكه گفتيم تقديم گاهى براى تخصيص و زمانى
براى تقوى است در وقتى مىباشد كه فعل را بر مسنداليه معرفه بنا نمائيم.