ضمير فصل را از احوال مسنداليه قرار داد و در اين مبحث از آن صحبت
كرد ولى در باب احوال مسند نامى از آن نبرد با اينكه اين ضمير نسبت بهردو مقرون
بوده و از حالات هردو محسوب ميشود پس وجه اختصاص بمسنداليه چيست؟
شارح دو علّت براى آن ذكر مىكند:
1- اگرچه اين ضمير با هردو مقارن است ولى در مرحله اوّل تقارنش با
مسنداليه است چه آنكه قبل از ذكر مسند با مسنداليه مقارن بوده مثلا در مثال زيد هو
القائم بعد از ذكر زيد و قبل از آوردن القائم ضمير (هو) هست لذا مقارن بودنش با
مسنداليه اولى و سزاوارتر است.
2- حقيقتا و در واقع ضمير فصل همان مسنداليه است زيرا در ضمير غائب
مقصود مرجع آنست و تغاير آندو صرفا تغاير صورى و لفظى است، پس مىتوان گفت ضمير
فصل از حالات و عوارض مسنداليه است نه مسند.
قوله: فالباء فى قوله فلتخصيصه: يعنى باء در كلام مصنّف كه
گفت [بالمسند] چون بعد از ماده اختصاص واقع شده است مدخولش مقصور و ما قبلش مقصور
عليه است يعنى مسند مقصور و مسنداليه مقصور عليه مىباشد، پس از دخول آن بر مقصور
چنين استفاده ميشود كه مقصور عليه (مسنداليه) مختص و مقصور (مسند) مختص به مىباشد
چنانچه وقتى ميگويند خصّصت فلانا بالذّكر از وقوع (با) بعد از خصصت منتقل مىشويم
كه معناى عبارت اينست كه فلانى مختص و ذكر مختص به است يعنى ذكر را مقصور و فلانى
را مقصور عليه قرار دادهاند، پس با