نكره فرد غير معيّن از افراد حقيقت مىباشد ولى معناى معرفه بالّلام
خود حقيقت و نفس ماهيّت مىباشد منتهى معناى بعضيّت و فرديّت از قرينه همچون
[دخول] و [اكل] استفاده مىگردد پس كلمه مجرّد از الف و لام با معرفه بالّلام
بحسب نظر نمودن بقرينه با هم مساويند و بملاحظه خودشان بدون قرينه مختلف مىباشند.
و چون اينقسم از معرف بالّلام در معنا همچون نكره مىباشد با آن
معاملهاى مىكنند كه با نكرات انجام داده مىشود مثلا صفتش را همچون صفت نكرات
جمله مىآورند مانند كلام شاعر: و لقد امرّ على اللئيم يسبّنى.
شرح فارسى:
توضيح
3- الف و لام عهد ذهنى: و آن همان الف و لام حقيقت است بواسطه اينقسم
بفردى كه با حقيقت مطابق است اشاره ميشود همانطوريكه كلّى طبيعى نظير انسان اطلاق
بفردش همچون زيد مىشود زيرا فرد عين همان كلّى است.
البته مخفى نباشد كه اين اطلاق در جائى صحيحست كه قرينهاى باشد بر
عدم اراده حقيقت من حيث الحقيقة بلكه حقيقت از حيث وجود در ضمن بعض غير معيّن قصد
شده چنانچه مولا بعبدش وقتى مىگويد: ادخل السّوق، در صورتيكه قرينه بر تعيين سوق
نباشد از آن فرد غير معيّن اراده شده و در حقيقت مىتوان گفت مفاد اين قسم از الف
و لام با نكره متحد است اگرچه از حيث قواعد نحوى كه مربوط به لفظ است همچون مطابقت
با صفت معرفه يا مبتداء واقع شدن، ذو الحال قرار گرفتن با آن متغاير است.